چکیده:
رویکرد مورخان معاصر غربی به اصطلاح «فیلهلن» بر سکههای اشکانی بیانگر دو نوع تعبیر است. برخی برتری فرهنگ یونانی به فرهنگ ایرانی را قائل شدهاند و این را تسلیم بیقیدوشرط فرهنگی قلمداد کردهاند. برخی دیگر، که بیشتر نتیجۀ نگاه مورخان متأخر غربی است، استفاده از این اصطلاح را نوعی «ترفند سیاسی» ازجانب پادشاهان اشکانی قلمداد کردهاند تا از این طریق بتوانند مهاجران یونانیِ قلمرو پادشاهی خویش را در کنترل درآورند. در این دیدگاه، بهرهگیری از این اصطلاح بر سکههای اشکانی نه بهمعنای تسلیم بیقیدوشرط فرهنگ ایرانی درمقابل فرهنگ یونانی بوده و نه همة معنای آن در اهداف الزاماً سیاسی خلاصه میشده است. آنچه در دوران یونانیمآبی و بهخصوص تحتتأثیر اندیشههای رواقی و ریشههای ایرانی آن ایجاد شده بود نگرشی جهانی به مفهومِ انسانیت بود که با رویکرد یونانیان پیش از آن تفاوتی شگرف داشت. این موضوع با تلقی ایرانیان از جامعة جهانی سازگاری داشت که برآمده از اندیشههای مزدیسنای دوران هخامنشی بود. ازاینرو، پادشاهان اشکانی با استفاده از این تعبیر درحقیقت نوعی از فرهنگ یونانی را میستایند که نگرشی جهانی و غیرنژادی به جامعة انسانی دارد و از این طریق مقدمات جذب آنان در فرهنگ ایرانی را فراهم میکنند. این پژوهش با بهرهگیری از شواهد مکتوب و مادی بر آن است با نشاندادن تفاوت فرهنگی یونانیان و ایرانیان دورانِ یونانیمآبی و پیش از آن قضاوتی بینابین با رویکردی فرهنگی ـ جامعهشناختی ارائه دهد.
The approach of contemporary western historians to the term "Philhellen" on the coins of the Parthian kings has two types of interpretation. Some consider the superiority of Greek culture to Persian culture in Parthian period and it is considered as kind of unconditional and cultural surrender to Greek culture. Some other viewpoints, most of which are based on the later Western historians’ viewpoints, are that this term was used as a "political trick" by Parthian kings in order to control the Greek settlers in their territory. In this view, the use of the term on Parthian coins has not meant the unconditional surrender of Iranian culture to Greek culture, and its whole meaning hasn’t been summed up in political goals, necessarily. What was created during helenism and especially under the influence of stoic thoughts and its Iranian roots of thought was a global approach to the concept of humanity, which was fundamentally different from that of the Greeks before. This issue was compatible with Iranians’ perception from global society that was rooted in Zoroastrian thoughts in Achaemenid period. Thus, the Parthian kings, using this interpretation, in fact, admire a kind of Greek culture that has a global and non-transcendental attitude towards human society and so that, paved the way for its absorption in Iranian culture. This paper aims to provide a moderate judgment with cultural-socialogical approach by showing the cultural difference between Greeks and Iranians in Hellenistic period and before that, using literary and archaeological evidence, with descriptive-analytical method.
خلاصه ماشینی:
این مفهوم معنای «یونانیمآبی» را در اذهان تداعی مـیکنـد، امـا مشخصـۀ ایـن دوره امتزاج و ترکیب فرهنگ های ملل گونـاگون اسـت کـه بـه آن هویـت بخشـیده بـود و زمینه های آن ، به ویژه در مناطق غربی این حـوزه ، پـیش از آن در دوران شاهنشـاهی جهـانی هخامنشی فراهم شده بود.
با تسلط مقدونیان بر ایران ، فرهنگ یونانی آگاهانه و به اجبار یـا ناآگاهانـه و خودخواسـته در سرزمین های فلات ایران گسترش یافت ، امـا بـا ظهـور اشـکانیان و ازمیـان رفـتن تسـلط سیاسی مقدونیان ، مبارزه و تعاملی فرهنگی میان این دو فرهنگ شکل گرفت که بـه پیـروزی رویکرد ایرانی انجامید.
باورها و پنداشت های نادرست دربارٔە بربربـودن اشـکانیان ، کـه از قرن ها پیش در ذهن محققان ریشه دوانیده بود، باعث شـد کـه آن هـا لقـب «فیـل هلـن » به معنای «یونان دوست » را، که بر سکه های پادشاهان این سلسله نقش شده بود، دلیلی بر فروتربودن اشکانیان بپندارند که گویا خود آن ها هم به ایـن فروتـری خـویش و برتـری عنصر یونانی اقرار داشته اند (بنگرید به ٢٨-٢١ :١٩٨٨ Gnoli).
ازنگاه یارشاطر، مهرداد اول برای خوش آیند و جلب قلوب ساکنان یونانی سـرزمین هـای نوگشوده و استفاده از جمعیت های یونـانی بـرای ادارٔە قلمـرو خـود در حرکتـی بـا انگیـزٔە سیاسی عنوان «فیل هلـن » را بـه خـود داد (یارشـاطر ١٣٨٣: ٢١، ٣٠).
باور رواقی نیز در اصول خود بیش تر وام دار ایران هخامنشی و اندیشه های جـاری در آن بوده است که در ترسوس ، کاپادوکیه ، فنیقیه ، پونتوس ، و لودیا گسترش یافته بود (بنگریـد بـه اولانسی ١٣٨٧: ١١١- ١١٨).