چکیده:
شناخت انسان و ویژگیهای او همواره دغدغه اندیشمندان بوده و هست؛ شهید مطهری، متفکر برجستة اسلامی در دورة معاصر، و ژان پل سارتر، متفکر اگزیستانسیالیست معاصر، علاقة بسیاری به بررسی مسائل مربوط به وجود انسانی داشتند. با توجه به اهمیت مباحث انسان شناسی و تاثیر آن در دیگر مباحث اساسی مانند خداشناسی و جامعه شناسی، این پرسش مطرح میگردد که این دو متفکر چه دیدگاهی درباره «انسان» دارند؟ و با توجّه به این که یکی از آنان موحّد و دیگری ملحد است، چه وجوه اشتراک و وجوه اختلافی میان دیدگاه آنان میتوان یافت؟ در این تحقیق با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی به مقایسه دیدگاه آن دو پرداخته شده است. بر اساس یافتههای تحقیق به نظر میرسد برخی وجوه اشتراک میان دیدگاه این دو متفکر وجود دارد، مانند: ارزشمندی آزادی، اهمیّت حالت انسانی دلهره، اهمیّت مسئولیت انسان، نقش فرد در ساختن شخصیّت خود. اما اختلافات مبنایی بسیاری نیز میان دیدگاه آن دو وجود دارد، برای نمونه در نظر سارتر آزادی، تنها ارزش انسانی است، و آزادی تنها کمال انسانی است. هم چنین از نظر او آزادی با وجود خداوند و وجود ارزشهای دیگر تضاد دارد. اما به نظر استاد مطهری، آزادی فقط یک کمال مقدمی است و نه تنها با وجود خداوند در تضادّ ندارد، بلکه به جز وابستگی به خداوند هر گونه وابستگی با آزادی انسان تضادّ دارد. وابستگی به خداوند با آزادی انسان سازگار است.
معرفة الإنسان کانت ولاتزال محط اهتمام العلماء والمفکرین. والشهید المطهری مفکر إسلامی بارز و جان بل سارتر من المفکرین الوجودیین، من العلماء الذین اهتموا بهذا الجانب.
ونظرا إلی اهمیة معرفة الإنسان و تأثیرها علی مباحث أساسیة أخری کمعرفة الله و علم الاجتماع، یطرح سؤال عن رؤیة هذین المفکرین حول الإنسان؟ وبما أن الأول موحد و الآخر ملحد، ما هی المشترکات و الاختلافات بینهما؟
فی هذا التحقیق نقوم بمقارنة بین آرائهما مستفیدین بمنهج وصفی تحلیلی
ویبدوا أنه هناک بعض وجوه الإشتراک بین وجهات النظر فیما بینهما، کقیمة الحریة، وأهمیة حالة القلق فی الإنسان، أهمیة المسؤولیة فی الإنسان، ودور الفرد فی بناء شخصیته.
رغم ذلک کله هناک اختلافات کثیرة فی المبادئ المعتمدة لدی المفکرین. علی سبیل المثال، عند سارتر، الحریة هی القیمة الوحیدة فی الإنسان. وکذلک یری تعارضا فی الحریة مع وجود الله و وجود بقیة القیم. لکن عند الشهید المطهری، الحریة لیست إلا کمالا مقدمة لبقیة الکمالات، ولا یتعارض مع وجود الله تعالی بل کل تعلق غیر التعلق بالله تعالی یعتبر معارضا مع حریة الإنسان.
و التعلق بالله تعالی متلائم مع حریة الإنسان.
Attaining a knowledge of human being and characteristics has always been and is a concern of thinkers; Shahid Motahhari, a prominent contemporary Islamic thinker, and Jean-Paul Sartre, a contemporary existentialist thinker, were very interested in examining issues related to human existence. Given the importance of anthropological issues and their impact on other fundamental issues such as theology and sociology, the question arises as: what is the view of these two thinkers about "human being"? And considering that one of them is theist and the other atheist, what are the commonalities and differences between their views? In this research, using a descriptive-analytical method, the views of the two have been compared. Based on the research findings, it seems that there are some commonalities between the views of them, such as: the value of freedom, the importance of the human state of apprehension, the importance of human responsibility, the role of the individual in building his personality. But there are also many fundamental differences between the two perspectives, for example, in Sartre's view, freedom is the only human value, and freedom is the only human perfection. In his view, freedom also contradicts the existence of God and the existence of other values. But according to Motahhari, freedom is only a prerequisite and not only does it not conflict with the existence of God, but apart from dependence on God, any dependence also contradicts human freedom. Dependence on God is compatible with human freedom
خلاصه ماشینی:
از نظر سارتر، مسئله مهم در بحث انسان شناسي قابـل تعريـف نبـودن انسـان است ؛ به گفته وي، قابل تعريف نبودن بشر تا زماني اسـت کـه انسـان بـا اختيـار / خويش دست به عملي نزده باشد، که اين تعريف نيز تعريف فردي از افراد انسان ميشود نه تعريف کلي که شامل تمام انسان ها شود.
او نيز قبول دارد که وجود انسـان بـر ماهيـت او مقـدم اسـت و ماهيت در نظام فلسفي شهيد مطهري، اگر ارزش باشد، ارزش درجـه دوم اسـت ، اما نکته اساسي اختلاف شهيد مطهري با سارتر درباره ماهيت انسـان ، ايـن اسـت که ، در ديدگاه سارتر ماهيت به معناي، ماهيت جزئي است و ماهيـت هـر فـرد از انسان و هر لحظه از زندگي همان فرد، منحصر به شخص او و بـه زمـان خـاص است ، در حالي که فلاسفه اسلامي و از جمله شهيد مطهري به ماهيت کلي، نظـر دارند که منتزع از وجود است و به نحو کلي بر همه انسان ها اطلاق ميشود.
انسان مـورد نظـر سـارتر همـه کاره اين جهان است و بايد مسـير زنـدگي و کمـال خـويش را بـه تنهـايي و بـا دلهره هاي گوناگون بپيمايد، مسيري که انتهاي آن نـامعلوم و بـه ناکجاآبـاد خـتم ميشود، و تنها امر مهم براي انسـان در ايـن مسـير کـه کمـال نهـايي و حقيقـت اوست ، آزادي و ساختن ماهيت خويش است که آن نيز با مرگ او ناتمام ميمانـد و به قول يکي از شارحان سارتر، «شايد بتوان گفت انسـان نهـايي و تمـام شـده ، ناممکن است » (سارتر، ١٣٨٤: ١٨٧).
استاد مطهري بر اين باور اسـت کـه انسـان بايد با دست خويش استعدادهاي دروني خود را به فعليت برساند ولي، اصـول و ارزش هاي تکويني و تشريعي ديگري غير از آزادي وجود دارد که انسان بايـد بـا توجه به آنها مسير کمال خود را طي کند.