چکیده:
بهرام چوبین فردوسی و مکبث ویلیام شکسپیر به هم شبیه هستند. پس میتوان این دو اثر را با هم مقایسه کرد. مقاله پیش روی از رهگذر تطبیق به ارزشهای اخلاقی در بهرام چوبین و مکبث و کارکردهای تعلیمی آنها میپردازد. فردوسی و شکسپیر بسیار ماهرانه به تطورات سردارانی همانند بهرام چوبین و مکبث در چنگال قدرت میپردازند. هر دو سردار بعد از فتح، خیال پادشاهی به سرشان میافتد و هر دو به واسطه موجودات غیربشری از آینده باخبر میشوند. مکبث از زنان ریشداری خبر فرمانروایی کاودور و پادشاهی اسکاتلند را دریافت میکند. بهرام از زنی که شاه پریان است حکم شاهی میشنود. نتایج تحقیق نشان میدهد که شکسپیر متاثر از جهانبینی دوره الیزابت شاه را بزرگ و عالی در نظر میانگارد که از طرف خداوند حاکم انسانها است و کشتن وی مساوی با کشتن خیر است در حالیکه در بهرام چوبین، فردوسی همگام با سردار شجاع است و جهانبینی فرّ ایزدی را به چالش میکشد. روش این مقاله با استناد به مکتب ادبیات تطبیقی امریکایی میباشد که به مقایسه شباهتها و افتراقات آثار ادبی می پردازد.
Ferdowsi and Shakespeare in their works deal with didactic teachings. Both poets mirror nature and consider human happiness depending on respect for the moral virtues, and strive to strengthen the teaching and ethos of moral points. Shakespeare has used every opportunity to express the teachings of education. In all its tragedies he has used elements of education. Shakespeare’s human outlook towards ethical issues is clear. Some of these teachings are expressed through the plots and characters on different occasions. This paper studies the result of moral values and its educational functions. The most important doctrine of education in the Ferdowsy and Shakespeare is condemnation of avarice and ambitions. Macbeth is a Scottish captain who kills the king in order to usurp the throne. Shakespeare shows the result of greed is the destruction of soul and its good qualities. In the end, the victory is with the good in the duality of good and evil. Both deal with two commanders who rebel against kings and bring about their own fall. Both are told by supernatural forces that they are destined to rule. their difference is that Bahram is a good commander while Macbeth turns evil.
خلاصه ماشینی:
نتايج تحقيق نشان ميدهد که شکسپير، متأثر از جهان بيني دورة اليزابت ، شاه را بزرگ و عالي ميانگارد که از طرف خداوند حاکم انسان هاست و کشتن وي مساوي با کشتن خير است ، درحالي که در «بهرام چوبين »، فردوسي همگام با سردار شجاع است و جهان بيني فر ايزدي را به چالش ميکشد تا جاودانه نبودن قدرت را به خواننده نشان دهد.
دقيقاً فرجام شاهي بدسرشت ، مانند هرمزدشاه ، فرجامي نيکو نيست و اين شاه خون ريز در پايان کارش ، به دست نزديکان خود کور و از سلطنت برکنار ميشود: چو تاج از سر شاه برداشتند ز تختش نگونسار برگاشتند نهادند پس داغ بر چشم شاه شد آنگاه آن شمع رخشان سياه ورا همچنان زنده بگذاشتند ز گنج آنچ بد پاک برداشتند چنين ست کردار چرخ بلند دل اندر سراي سپنجي مبند گهي گنج بينيم ازو گاه رنج برآيد به ما بر سراي سپنج (فردوسي ، ١٩١٦: ١١٢١ـ١٧٤٨) حال وهواي خرد بر ابيات بالا سايه افکنده است و حکايت از فضاي فلسفه مآبانه ، خداباورانه و خردگرايانه دارد که بر شاهنامه حاکم است و از تقدير دين باوري ، ناگزيري مرگ ، گذران بودن جهان ، تقابل شر و خير، تکيه بر دانايي و تدبير ميگويد و به قول بعضي از محققان ، نشان ميدهد که فردوسي از همان آغاز پي ريزي شاهنامه ، فضاي حاکم و انديشۀ غالب بر شاهنامه را دانش ، خرد و دين قرار داده است (خليلي جهان تيغ و دهرامي، ١٩٣٣: ٢٣).