چکیده:
وضعیت سیاسی-اجتماعی جهان اسلام در دوران میانی در شرایطی قرار گرفت که در خلال
آن امنیت به اصلیترین مفهوم در توجیه سیاست تغلب و استیلا تبدیل شد.در این دوره و
بنا نیازهای سیاسی-اجتماعی، جریانهای فکری متفاوتی ظهور کردند که در یک محور اساسی
به هم اشتراک داشتند و آن توجیهگری حکومت مطلقه براساس مفهوم امنیت و ضرورت دوری
از هرجومرج بود.چنین دریافتی از سیاست و حکومت به حدی در مسیر افراط قرار گرفت که
اصول اساسی مورد تأکید اسلام در سیاست یعنی عدالت، برابری و اخلاق کاملا به حاشیه
رانده شد.اندیشمندان متعددی از نحلههای فکری مختلف نماینده چنین تفکر سیاسی
بودند.در این مقاله، ضمن بررسی زمینهها و علل ظهور این وضعیت، ویژگیهای اساسی
برداشت غالب از امنیت بررسی شده و آراء برخی از اندیشمندان همچون امام غزالی، ابن
ولید طرطوشی و خواجه نظام الملک مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.براساس استدلال
نویسنده، اندیشه اسلامی در دوره میانه چه در قالب سیاستنامه و چه در قالب
شریعتنامه، با هدف برقراری نظم، اقتداری مطلق به سلطان میبخشید و حفظ دیانت را به
عنوان یکی از وجوه مهم تأمین امنیت، در سایه این اقتدار میسر میدانست.بنابراین سلطان گرچه بنابر نص دین مشروع نبود؛اما به واسطه حفظ دین، از سوی علما
لازم الاتباع قلمداد میشد.
The sociopolitical conditions of the Muslim World took shape in the Medieval Ages when security became the main concept in the justification of overcoming and domination politics. In this period، various schools of thought appeared due to sociopolitical requirements which shared the idea of justifying absolute government according to the concept of security and necessity of removing anarchy. Such conception of politics and government became so extreme that the main principles emphasized by Islam in politics such as justice، equality، and morality were fully marginalized. In this article، examining the grounds and causes of this situation، major characteristics of dominant perception of security are explored and the opinions of a number of thinkers like Imam Moahmmad Ghazzali، Ibn Valid Tartoushi and Khajeh Nazam ul-Mulk are analyzed. As the author argues، the Islamic though in the Middle Ages gave absolute authority to Sultan in order to establish order either in the framework of Siasat-Nameh or Shariat-Nameh. It considered the preservation of religion as an important aspect of establishing security as possible through this authority. Therefore، although Sultan was not legitimate according the religious texts، the Ulema obliged people to obey him for the sake of preservation of religion.
خلاصه ماشینی:
در این دوره و بنا نیازهای سیاسی-اجتماعی، جریانهای فکری متفاوتی ظهور کردند که در یک محور اساسی به هم اشتراک داشتند و آن توجیهگری حکومت مطلقه براساس مفهوم امنیت و ضرورت دوری از هرجومرج بود.
در این مقاله، ضمن بررسی زمینهها و علل ظهور این وضعیت، ویژگیهای اساسی برداشت غالب از امنیت بررسی شده و آراء برخی از اندیشمندان همچون امام غزالی، ابن ولید طرطوشی و خواجه نظام الملک مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
تکیه نیروی سیاسی و اجتماعی برهرجومرج، وجه اصلی تمایز جاهلیت از دوران اسلامی بود وبا بازگشت دوباره این ذهنیت، گفتمان مورد نظر اسلام در باره سیاست، حکومت و امنیت به حاشیه رانده شد.
در این دوران فارغ از هرگونه مبنای مشروعیت، در عمل و نظر سیاسی مسلمانان روندی غالب شد که مبنای حکومت را استواری آن برشمشیر قرار میداد و در واقع آغاز گسست بین خلافت و سلطنت اسلامی در دوره میانه نیز برهمین مبنا صورت گرفت.
» (20) ایده اصلی در دوره میانه نظم مبتنی برقدرت، زور و غلبه بود و اندیشمندان مسلمان برای تحقق چنین قدرت مطلقهای، نهادهای خاصی را طراحی کردند تا سلطان را از خطر عموم دور نگه دراد؛که در واقع عامل مهمی در جدایی بین دولت و مردم بوده است.
این در حالی است که ایدههای اسلام در باب سیاست واجتماع به چنین جمعبندی منتهی نمیشود و فراتر از این حتی در واقعیت نیز سلطان قاهر، کمتر عامل ایجاد نظم، ثبات و امنیت بود؛زیرا ناامنی، ستیز و جنگ دایمی در کانونهای مختلف قدرت مانع از شکلگیری نظم سیاسی پایدار و ماندگار شده و عملا آبادانی و عمران را غیرممکن میسازد.