چکیده:
این پژوهش بر مبنای نظریههای رفتاری و زیست شیمیایی درمان اختلالهای روانی و به منظور بررسی کارآمدی نسبی رفتاردرمانی دارودرمانی و ترکیب آنها در درمان اختلال اضطراب منتشر،اجرا شده است.فرضیههای پژوهشی آن بود که آموزش کنترل اضطراب در مقایسه با عدم درمان منجر به کاهش سطح افسردگی و اضطراب بیماران مبتلا به اختلال اضطراب منتشر میشود،دارودرمانی در مقایسه با عدمدرمان منجر به کاهش سطح افسردگی و اضطراب میشود و ترکیب این دو روش در مقایسه با هر یک از روشها به تنهایی کاهش بیشتری در سطح افسردگی و اضطراب بیماران ایجاد میکند.آزمودنیها را بیست بیمار زن و مرد،18 تا 40 ساله مبتلا به اختلال اضطراب منتشر از مراجعین به مطبهای خصوصی،درمانگاهها و بیمارستانهای شهر مشهد انتخاب و بطور تصادفی در چهار گروه یاد شده گمارده شدند:گروه اول درمان آموزش کنترل اضطراب،گروه دوم دارودرمان،گروه سوم ترکیب این دو روش و گروه چهارم دارونما1را دریافت میکردند. نتایج نشانگر آن بود که آموزش کنترل اضطراب و دارودرمانی در کاهش سطح اضطراب بیماران مؤثر بوده و از شدت آن کاستهاند،اما هیچ یک از این دو روش در کاهش سطح افسردگی آنها مؤثر واقع نشدهاند.درمان ترکیبی نسبت به هر یک از روشهای درمانی به تنهایی در کاهش سطح اضطراب موفقتر بوده،اما در کاهش سطح افسردگی تأثیری نداشته است.همچنین سه روش فوق در افزایش سطح سازگاری اجتماعی بیماران موفق بودهاند،ولی تفاوتی با هم نداشتهاند.بنابراین میتوان نتیجه گرفت که این دو روش اثر تجمعی دارند.
خلاصه ماشینی:
"آزمودنیها را بیست بیمار زن و مرد،18 تا 40 ساله مبتلا به اختلال اضطراب منتشر از مراجعین به مطبهای خصوصی،درمانگاهها و بیمارستانهای شهر مشهد انتخاب و بطور تصادفی در چهار گروه یاد شده گمارده شدند:گروه اول درمان آموزش کنترل اضطراب،گروه دوم دارودرمان،گروه سوم ترکیب این دو روش و گروه چهارم دارونما1 را دریافت میکردند.
روش: این پژوهش ا نوع تجربی است و پژوهشگر در نظر دارد با ایجرای دو روش رفتاردرمانی و دارودرمانی به تنهایی و ترکیب آنها و مقایسه این روشها با دارونما بر روی گروهی از بیماران مبتلا به اختلال اضطراب منتشر،نتایج درمانی آنها را مورد بررس و سنجش قرار دهد.
بنابراین بنظر میرسد درمان کارا برای بیماران مبتلا به اختلال اضطراب منتشر ترکیبی از دو روش رفتاری و دستکاری شناختی این بیماران باشد و چنانچه در کنار درمانهای رفتاری و شناختی دارودرمانی نیز بکار گرفته شود نتایج مطلوبتری بدنبال خواهد داشت.
بطور کلی در دسترس نبودن ابزار معتبر و پایا که در جامعه ما هنجاریابی شده باشد،تأثیر پیشآزمون روی نمرههای پسآزمون، انتخاب آزمودنیها از بین افراد باسواد به دلیل لزوم استفاده از وسائله نوشتاری در این پژوهش،کمی تعداد نمونه،عدم وجود اطلاعات پیگیری در مورد دستاوردهای درمانی بدلیل محدودیت زمانی و شروع درمانهای جدید برای بعضی از بیماران،نداشتن ارزیاب مستقل در تمام مراحل درمان،عدمبرگزاری جلسات یکسان برای دو گروه دارو درمانی و دارونما به دلیل مشکلات اجرایی،یکسان نبودن سطح تحصیلات آزمودنیها،فقدان دادههای خط پایه و ارزیابی حین درمان به دلیل مشکلات فرهنگی و اجتماعی و نیز اشکال در عینی کردن خود نظارگیها،عدمتفکیک زن و مرد در گروههای درمانی از جمله محدودیتهای عمده پژوهش بودند."