چکیده:
John Rawls’s political philosophy is involved in what has been called constructive interpretation. It requires that a theory of justice be limited within the boundaries of political or social practices of any particular society, but not with the most abstract elements. A constructivist conception of justice represents the principles of justice not as part of some abstract moral rules known through theoretical reason, but rather as “the outcome of a procedure of construction” founded in practical reasoning. Rawls argues that reasoning about what justice is demanding should proceed from the social practices which are already established. He maintains that among the many existing social practices, we should attend to the most basic existing social structures (i. e. , major institutions) because their effects are “so profound and present from the start. ”
نقدی بر جهانشهری برابریخواه:
درباره نظریه عدالت جهانی جان رالز
نظریه عدالت جهانی در دهه کنونی موضوع فراگیر و مسلط در فلسفه سیاسی است: چه اصولی از عدالت (یا چه مفادی از
حقوق) قابل تعمیم و اطلاق در افق جهانی است و چگونه میتوان از آنها دفاع کرد؟ بر وفق نظریه رایج» یعنی جهانشهری
برابری خواه - بهمنزله یک نظریه اخلاقی یگانه انگارانه - باید مجموعه یکسانی از هنجارهای مبتنی برعدالت بر عموم انسانها
در هر شرایط و در هر زمان و مکانی (یعنی فارغ از بستر تاریخی و اجتماعی) اطلاق گردد. این نظریه بر این باور است که
حقوق بشر مطابق است با تمام حقوقی که مفهوم عدالت (به معنای لیبرالی آن) متضمن است. ازاینروء تضمین و تأمین حقوق
بشر مستلزم یک نظام لیبرال دموکراسی است. اماء جان رالز میگوید که نظریه «عدالت بهمنزله انصاف» وی» فقط بر ساختار
بنیادین یا نهادهای اساسی یک جامعه دموکراتیک اطلاق میشود و نمیتوان آنرا به جوامع غیر دموکراتیک تعمیم داد» چراکه
ساختار بنیادین جهانی (یا دولت جهانی) وجود ندارد. رالز کوشیده است تا نظریه نحیفتری درباره عدالت که با تأکید بر
اولویت حقوق بشر صورتبندی شده است را در افق جهانی عرطه کند. بر وفق نظریه رالز» مفهوم عدالت (بهمعنای لیبرال
دموکراتیک) عامتر از مفهوم حقوق بشر است. به بیان دیگر» معیار مشروعیت نظام سیاسی محدودتر از معیار عدالت است:
تحقق عدالت لیبرالی به یک نظام دموکراتیک وابسته است اما تأمین حقوق بشر منحصر به لیبرال دموکراسی نیست» بلکه هر
نوع نظام سیاسی مشروع و مقبول باید متکفل و متصمن آن باشد. رالز با ارائه برداشتی خودبنیاد از حقوق بشر -بهمنزله جزء
مژلفه نظریه عدالت حهانیاش- میگوید که در جهان جدید که آمیخته از سنتهای اخلاقی-دینی معقول و متفاوت است»
شت ها
شکل گیرد.
ند از سوی پیروان آنها تصدیق و تأیید شود و بنابراین» اجماع همپوش جهانی در باب حقوق بشر
شکل گیرد