چکیده:
روان شناسی دین، حوزهای بین رشتهای میان روان شناسی و دین پژوهی، دانش جدیدی است که به تبیین و توصیف تجارب، نگرش ها و رفتارهای دینی از منظر روان شناسی میپردازد. این دانش از اواخر قرن نوزدهم هم شروع شد و در سه سنت انگلیسی، امریکایی، آلمانی و فرانسوی قوام یافت. چهره شاخص سنت امریکایی که بر تجربه گرایی و استفاده از نمونهها و موارد عینی و توصیفات آماری مبتنی است، فیلسوف و روان شناس کارکردگرا و پراگماتیست نامی، ویلیام جیمز است که با نگاه تجربی به تحلیل روان شناختی احوال دینی میپردازد. او که معتقد به ارزیابی نهایی اندیشه یا تجربه از طریق بررسی نتیجه و میزان سودمندیان در زندگی است، بر دو معیار سازگاری با امور و اصول مفروض صحیح و همچنین احساس شهود و درونگری به عنوان اصلیترین و اطمینان بخشترین ابزار پژوهشی تکیه دارد. جیمز در پی بررسی دین در حدود زندگی آدمی، کنش ها و تجارب اوست و برای این منظور، اصطلاح تجربه دینی را به کار می گیرد.همچنین ویلیام جیمز معتقد است احساسات، ثابتترین و بنیادیترین عناصرند و دین اساساً از مقولة احساس است. در نگاه او تجربة دینی، تجربهای است که فاعل، آن را دینی میفهمد. به این معنا که، دین احساسات، اعمال و تجارب اشخاص در تنهایی خود است در مقابل هر آنچه که آن را مقدّس میدانند.در این راستا،جهت شناخت بیشتر دیدگاه های جیمز در خصوص دین مقاله حاضر در صدد بررسی رابطه دین وارامش روان درپرتومکتب فکری ویلیام جیمز می باشد.
خلاصه ماشینی:
همچنين ويليام جيمز حقيقت دين و مقوم ذاتي دين را احساس تعلق و وابستگي به بينهايت مـيدانـد و مـدعي اسـت ، در حوزة دين دو امر وجود دارد: يکي سازمان هاي مذهبي (دين نهادينه شـده )؛ همچـون عبـادت هـا، نـذورات ، دسـتورات مذهبي و نظام سازماني کليسا است که اگر ما نظر خود را به اين بخش محـدود سـازيم ، بايـد ديـن را بـه عنـوان يـک هنـر بيروني، يعني فن جلب عنايت و لطف خدايان تعريف کنيم .
ويليام جيمز برخلاف شـلاير مـاخر، احسـاس و شـهود را بـا هـم جمـع نميکند و براي احساس به عنوان کار ذهن که مقدم بر معرفت و عمل بوده اسـت و بـه وجـودآورنـدة آن دو اسـت ، شـأن خاصي قائل نيست ؛ بلکه احساسات را ادراک تغييراتي در وضع جسماني ميداند؛ ولي عقايد دينـي را محصـولاتي درجـه دوم ميداند که اگر وجود پيشين احساس ديني نبود، هرگز پديد نمـيآمدنـد.
تجربۀ ديني تجربـه اي اسـت کـه فاعـل ، آن را دينـي مـيفهمـد، جيمز دراين باره ميگويد: «دين چنان که از شما ميخواهم داوطلبانـه آن را اختيـار کنيـد، بـراي مـا بـه معنـاي احساسـات ، اعمال و تجارب اشخاص در تنهايي خود است ؛ به طوريکه آن ها خود را در ارتباط با چيزي ميفهمنـد کـه آن را مقـدس ميدانند»(جيمز،٢٠٠٢).
»(جيمـز،١٩٠٧) در حـالي کـه شـهرت ويليـام جيمز در ميان فلاسفه بيشتر به خاطر روش و نظريه و فلسفه عمل گرايانه اش دربـاره حقيقـت اسـت تـا کارهـايش دربـاره دين ، آثار بسياري از او وجود دارد که برخي از آنها مهمترين آثار وي هستند و او در آنهـا بـه مباحـث مربـوط بـه ديـن و اعتقاد ديني پرداخته است .