چکیده:
در اندیشه عرفانی مولانا حقیقت زبان ریشه در معنا دارد که منبعث از بارگاه الهی است. مولانا در «مثنوی» نسبت به زبان دیدگاهی کاملاً درونی و محتوایی دارد. در نظر وی دنیا همواره در حال تحول است و هر لحظه مشکل و صورت تازهای مییابد. در تعاملات عرفانی مولوی پیرامون زبان، حقیقت زبان چیزی از جنس لفظ نیست بلکه از جنس صداست و آن «صدا» سرچشمه اصلی کلمات است. نظریات عرفانی مولانا بر ارکان خاصی استوار است که یکی از آنها رکن عشق که مولانا آن را در لابهلای اشعار خود اساس پیشرفتها و کرامتهای انسانی میداند و در عین حال مولانا خداوند را مظهر و محور اصلی عشق معرفی میکند. عشق به خداوند در سرتاسر «مثنوی» شریف با عشق است. نظام موجود در جهان با هماهنگی خاصی قابل رؤیت است و حکمت خداوند ایجاب میکند که همه چیز و همه کس در محل به خصوص خویش بگیرند.
خلاصه ماشینی:
مولانـا معتقـد اسـت کـه عاشق نميميرد، بلکه شهيد ميشود؛ چنانکه شمس ميگويد: من شهيد عشقم و پر خون کفن خونبهــا انــدر کفــن مــيآيــدم در تفکر متافيزيکي زبان سايه حقيقت است و زبان از طريق قراردادهاي مشـترک بـه وجود نيامده است ؛ بلکه ظهور زبان در وجـود عـارف دقيقـا ماننـد ظهـور حـق در جـان اوست (آلستون ، ١٤٢:١٣٨١-١٤٠).
در اين مقاله بر آن شدم با اسـتمداد از قـرآن و بهره گرفتن از فلسفه ، عرفان اسلامي و ادبيات عرفاني به نظام هستي پرداخته و آفرينش احسن الخالقين را که داراي نظام امين و بي عيب و نقص است به تصوير بکشيم تا شـايد چون آفتابي روشن گر در راه جويندگان اين بحث باشد؛ يکـي از مطـالبي کـه مولـوي در «مثنوي معنوي» بيش تر بدان اشاره کرده است ، بحث دنياست .
دور گردون ها ز مـوج عشـق دان گر نبودي عشق بفسردي جهـان (نيکلسون ،١٣٧١: ٦٥/٥) نظام آفرينش از ديدگاه مولانا عدل و حکمت منظور از عادل بودن خدا اين است که استحقاق و شايستگي هيچ موجودي را مهمـل نميگذارد، و به هر کس هر آنچه استحقاق آن را دارد ميدهد و منظور از حکيم بودن او اين است که نظام آفرينش ، نظام احسن و اصلح ، يعنـي نيکـوترين نظـام ممکـن اسـت و لازمه حکمت و عنايت حق اين است که جهان و هستي معني و عنايـت داشـته باشـد و آنچه موجود ميباشد يا خود خير است و يا براي وصول به خير(مطهري، ٥٧:١٣٦١).