چکیده:
با گسترش اسلام چه از طریق ترویج فرهنگی و چه از طریق نبردها و جنگهای توسعهطلبانه؛ میتوان به نفوذ هرچه بیشتر اسلام از یک سو و از سویی دیگر رویکرد جدید فرهنگی در بین ادبا، نویسندگان، مورخان و شعرا در زمینه تحولات اجتماعی اشاره داشت. از جمله بخشهای ادبی که تحت تأثیر تحولات اجتماعی و سیاسی دوره خود قرار داشته حوزه شعر بوده است. در این دوره شعرای بسیاری بودند، از قبیل اخطل، فرزدق، و جریر در دوره امویان و متنبی و ابوتمام، که با توصیف و شرح فتوحات در قالب جنگاوری و تدبیر فرماندهان و لشکریان افتخار پیروزیها را به خلفا نسبت میدادند، و در بیشتر این اشعار اشارههای مستقیم و غیر مستقیم به خلیفه و تبریک به او وجود دارد.
With the spread of Islam, either through cultural promotion or developmental wars and combats, one can point to the growing influence of Islam on one hand, and on the other hand, the new cultural approach among writers, scholars, historians and poets in the field of social developments. One of the literary sections that has been influenced by the social and political developments of its period was the poetry. There were many poets during this period, such as Akhtal, Farzadagh, and Jarir in the Umayyad era, Al-Mutanabbī and Abu Tamam, who attributed the victories to the caliphs by describing the conquests in the form of warfare and the tactics of commanders and soldiers in most of their poems. There are direct and indirect references to the caliph and congratulations to him.
خلاصه ماشینی:
در ايـن دوره شـعراي بسـياري بودنـد، از قبيـل اخطل ، فرزدق ، و جرير در دوره امويان و متنبي و ابوتمام ، که با توصيف و شرح فتوحات در قالب جنگاوري و تدبير فرماندهان و لشکريان افتخار پيروزيهـا را بـه خلفـا نسـبت ميدادند، و در بيش تر اين اشعار اشاره هاي مستقيم و غير مستقيم به خليفـه و تبريـک به او وجود دارد.
اما در مورد شعر فتوح تا کنون مقاله اي به چاپ نرسـيده اسـت هرچنـد در برخـي از کتاب هاي تاريخي مطالبي در مورد آن و برخي از شاعران اين نـوع شـعر سـخناني ايـراد شده اما به شکل ويژه و دقيق به آن نپرداخته اند، و تا کنون کتابي در ايـن مـورد منتشـر نشده است .
مـثلا سموأل بن عاديا ميگويد: وإنا لقوم مـا نـري القتـل سـبۀ إذا مــا رأتــه عــامر وســلول وما مات منا سـيد حتـف أنفـه ولا طل منا حيـث کـان قتـيلا تسيل علي حد الظبات نفوسـنا وليست علي عير الظبات تسيل - ما از قومي هستيم که کشته شدن را عيب و عار به شمار نميآوريـم ، آنگـاه کـه دو قبيله عامر و سلول آن را عيب ميدانند - هيچ سروري از قوم ما به مرگ طبيعي از دنيا نرفته است - خون هاي ما فقط از لبه نيزه ها جاري ميشود و غير از لبه شمشير خوان مـا جـاري نميشود(هميشه در ميدان جنگ کشته ميشويم ) شاعر در اين ابيات جنگ آوري، شجاعت و بي باکي قوم خود را توصـيف کـرده و بـه هجو قبايل ديگر ميپردازد و غير مستقيم آن ها را به ترسويي و بزدلي متهم ميکند.