چکیده:
نماد از منظر علوم بلاغی، کلمه، عبارت و یـا جملـهای اسـت که عـلاوه بـر معنای ظاهری، طیف معنایی گستردهای را به خواننده القا میکند. بیان اندیشههای پیچیدۀ عرفانی و انعکاس غیرمستقیم اندیشههای سیاسـی و اجتمـاعی در قالـب نمادین، سبب ظهور ویژۀ نمـاد در گسـترۀ شـعر فارسـی شـده اسـت. در ادبیّات معاصر، علاوه بر عوامل مذکور، بروز مکاتبی که گـرایش خـاص بـه ابهـام دارنـد، توجه به نمادپردازی را افزونتر مینماید. هدف نویسنده از ایـن پژوهش، بررسـی نمادهـای شـعر معاصر، گرهگشای ابهام حاکم بر آنهاست. در ایـن پـژوهش که به شیوۀ توصیفی- تحلیلی و روش کتابخانهای صورت گرفته است، نمادهـای موجـود در شـعر هراتی، حسینی و صفار زاده کـه از شـاعران برجسـتۀ انقلاب و جنگ محسوب میشوند، از لحاظ میزان ابهام، بررسی شده است. در بررسی نماد از دیدگاه میزان ابهام، نمادهـای حقیقـی، نمـاد مطابق با تعریف اصلی خود و موارد نزدیک به نماد، یعنـی کنایههای رمـزی و استعارههای نمادنما، قابل تعریفاند. نتایج نشـان میدهد کـه هراتـی بـا 55 درصـد، صفار زاده با 31 درصـد و حسـینی بـا 14درصد در ردههای اول تـا سـوم نمادپردازی قرارگرفتهاند؛ بنابر این میتوان نتیجـه گرفـت کـه جنسـیّت در رونـد نمادپردازی تأثیری ندارد، بلکه بسته به سبک و رویکرد شاعر است.
خلاصه ماشینی:
مورد شناسايي قرار دهد و روز به روز به دنبال شناخت انواع ديگري باشد؛ اما اين ، براي برقـراري ارتباط با نمادهاي معاصر و فهم شعر، کافي نيست ؛ چراکه عناصر نمادين که در سراسر تاريخ شعر فارسي، مفاهيم خاص يافته اند، چندان که هر فارسيزبان ، هرچند ارتباط کمي با هنر داشته باشد، ميتواند آن ها را دريابد و گاه در مناسبات روزمرة خود از آن ها بهره گيرد، ناگهان در شعر نيما، سيما و سيرتي ديگر پيدا ميکنند و مفاهيمي را مييابند که بيش از هر چيز، حاصل نوعي جهان بيني ويژه است ؛ مفاهيمي که خاص انديشه و نگاه اجتماعي- سياسي او به نظام هستي اسـت .
اين جهت گيري عليه حضور دو يا چند معني در يـک تعبيـر، بازتاب کلي تمدني بوده است که به طور سنتي از روزگاران يونان باستان ايمـانش را بر دريافت هاي عقل و اعتقاد به نظم هستي، بنـا نهـاده و معنـاداري کـلام را بـر اساس انطباق آن با واقعيت بيروني سنجيده است ؛ اما از قرن بيستم ، معناي زنـدگي شروع به تغيير کرده و در پي آن ذائقۀ بشر و ذوق زيباييشناختي مدرن بـه کـلام ، چند وجه و چند چهرة مشتاق تر شده و از خواندن متون مبهم ، لذت بيشـتري ميبرد، در نتيجه ، ابهام در آثار هنري ارزش جديتري پيدا کرده و شرح دشواريها و تفسير ابهام ها، جاي خود را به خواندن براي کشف معـاني متعـدد داده اسـت ، تـا جايي که رازناک شدن زبان ادبي و چندلايگي معنا براي مـتن ، امتيـاز بـه حسـاب ميآيد و راز ادبيت متن در عمق ابهامي است که دامنۀ معاني متن را گسترش ميدهد و زمينۀ تأويل هاي بيشتر را فراهم ميکند» (فتوحي، ١٣٨٧: ١٨).