چکیده:
این پژوهش تلاش میکند با روش تحلیلی - مقایسهای به تشریح نظریۀ هنری فارابی، در پیوند با اسلاف فلسفی او - مشخصاً افلاطون و ارسطو و فلوطین - بپردازد. به عنوان نتیجه میتوان گفت فارابی مباحث فلسفی - هنرشناختی خود را در مسیری مطرح کرده که پیشتر از سوی افلاطون و ارسطو پیموده شده و به مدد فلوطین در قامتی تازهتر آراسته گردیده است. اما توان اندیشهورزی فارابی و تجزیه و تحلیلی که به خصوص از فرآیند فعّالیت قوّۀ متخیّله در ضبط و ابداعِ تصاویر ارائه داده و نیز نشانههایی که از کلمات قرآنی در آثار خود نمایان ساخته، شخصیت فکری مستقل او را به مخاطبِ کلامش یادآوری میکند. او در ترسیم منشأ نبوغ انسانی و ارزش صناعت هنری و تفسیر پدیدهای به نام زیبایی، ما را به خالق این جهان ارجاع میدهد و فلسفهاش را با دیانت میآمیزد. همچنانکه هنر و زیبایی را در مسیر سعادت اخروی انسان میخواهد و البته در مقام یک فیلسوف، به پرسشهایی از قبیل منشأ اثر هنری توجه داشته و پاسخهایی موشکافانه و درخور تأمّل را ارائه میدهد. پاسخی که البته از پی توجّه به میراث توحیدی - قرآنی، عاری از نوآوری هم نبوده و توانسته است با در نظر گرفتن عقل فعّال - یا همان فرشتۀ وحی و الهام - به عنوان واسطۀ فیض، نوع کاملتری از محاکات را تقریر نماید. در بحث از غایت هنر نیز رأی فارابی با نگاه توحیدی قرآن همراه شده و از اسلاف فکری خود تمایز یافته است.
This Article, by an analytic- comparative method, seeks some relevance between Al- Farabi's theory of Art- Beauty, and his ancestors at Pre- Islamic time. According to the famous theory, which is common in Islamic history books, Al-Farabi is the founder of Islamic Philosophy. He is a divine and theological philosopher who steps in the traditional way that some famous thinker- Plato, Aristotle and Plotinus- organized it. But Al-Farabi explains this legacy with Islamic content. In fact, he evaluates this legacy and also tries to mix Greek- philosophical and Divine- Islamic content, and establishes a new philosophy which finally called Islamic philosophy. If we consider his Artistic view, he says that everything in the creature world is a semiotic of its Beautiful Creator, and somebody has a natural talent that can be moved from faculty to act with exercise, and will be effective in creation of beauty and art. In Al-Farabi's theory, art and artist must help their audiences to know their eternal Paradise and motivate toward it.
خلاصه ماشینی:
به عنوان نتيجه مي توان گفت فارابي مباحث فلسفي - هنرشناختي خود را در مسيري مطرح کرده که پيش تر از سوي افلاطون و ارسطو پيموده شده و به مدد فلوطين در قامتي تازه تر آراسته گرديده است .
از همين رو، در اين نوشته تلاش خواهيم کرد تا ضمن ارائۀ گزارشي از آراء افلاطون و ارسطو و فلوطين در باب «هنر و زيبايي»، نظرات فارابي را نيز در همين دو موضوع روايت کرده و ميزان وامداري يا استقلال فکري او را نسبت به اسلاف فکري خود دريابيم .
با اين تفاوت که فارابي با توجه به نگرش اسلامي/ الهياتي خاص خودش ، عاليترين مصداق اين زيبايي را در خالق اين جهان يافته و در رسائل فلسفي خود، به صراحت از او به عنوان منشأ همۀ خيرات و عين خير و زيبايي ياد کرده است (فارابي، ١٣٩٠: ١٤٦).
با اين حساب ، ميتوان گفت آراء هنري و زيباشناختي فارابي، با نظر به انديشۀ افلاطون شکل گرفته و البته در بيان مبدأ و غايت و ملاک زيبايي، رأي تازه اي را استنباط کرده است ، که تفصيل آن را در همين متن خواهيم ديد.
البته همچنان و با نظر به آن چه فارابي از دين اسلام دريافت کرده ، منزلت نهايي متعلق به خداوند اين جهان بوده و اثر هنري هم تا آن جا که انسان را به خير و سعادت رهنمون سازد، واجد اعتبار خواهد بود.
البته اين محاکات منحصر به عالم محسوسات نيست و از نگاه فارابي، محاکات مهم تري نيز وجود دارد که همان بازنمايي معقولات برگرفته از قوة ناطقۀ انسان است .