چکیده:
خودشیفتگی یک ویژگی فطری شخصیتی و بنیادی انسان است که بسته به نوع زمینههای ژنتیک افراد،
تربیت خانوادگی، شرایط رشد و شرایط اجتماعی و محیطی، ممکن است تشدید شده و یا شدت یابد، به
نحوی که بر سایر ویژگیهای شخصیتی غالب شود.
خودشیفتگی، واژه ناآشنایی نیست و همه کم و بیش با ادبیاتهای متفاوتی با آن آشنا هستند. با توجه به
اینکه افراد خودشیفته به دلیل عدم تعادل در ویژگیهای شخصیتی، مشکلات فراوانی برای فرد، دیگران و
جامعه ایجاد نموده و آنچان تنش و درگیری ایجاد مینماید که ادامه رابطه با مشکل مواجه میشود. در این
میان اگر خودشیفتگی در بالای هرم سازمانی، یعنی مدیران شایع باشد، صدمات و لطمات آن جبران ناپذیر
خواهد بود به طوری که حتی ممکن است ادامه حیات سازمان امری محال و ناممکن باشد. لذا در این مقاله
تلاش می شود تا اثرات خودشیفتگی مدیران در سازمان و پیامدهای حاصل از آن تبیین شود و در پایان
راهگارهایی برای جلوگیری از خود شیفتگی در سازمانها داده شود.
خلاصه ماشینی:
شواهد تجربي نشان ميدهد که خودشيفتگي با پرخاشگري مرتبط است و مشاهده اين پرخاشگري از طرف کارکنان و مشتريان صدمات زيادي براي سازمان دارد (ميلر و ديگران ، ٢٠٠٨، (145 چنين رهبراني راحت از انواع ديگر شخصـيت ها ميتواننـد بـه خريـد و فـروش شرکت ها، بستن و انتقال تسهيلات و اخراج کارکنان (تصميماتي که به طور حتم بسياري از افراد را عصباني و ناراحت ميکند) بپردازند و نوعا کمتر ز ار ايـن کارها اظهار پشـيمان ميکنند.
خودمحوري افراطي و فقدان همدلي مديران اغلب منجر به عدم اعتماد به کارکنان ميشود و اين عدم اعتماد همراه با نياز شديد براي قدرت و شهرت ، باعث ميشود تا رهبـر خودشيفته کنترل بيشتري را جهت حفظ خود به کار گيرد (راسنتهال و پيتينسکي، ٢٠٠٦، ٣٤٥) فقدان همدلي (عدم توانـايي در درک ديدگاه هاي ديگران ) يکـي از علا يم برجسـته خودشيفتگي بوده و ميتواند مغاير رهبري خوب باشد.