چکیده:
مباحث مربوط به خیر و شر، یکی از دشوارترین پرسمانها در فلسفه و آیین الاهی است و همۀ ادیان به این مسئله اذعان دارند و از سویی هیچکس وجود آن را رد نکرده است. ازاینرو، با نخستین نگاه وجود شر در پیکرۀ نظام هستی پدیدار شده و پلیدی خود را نشان میدهد؛ چراکه شر در واقع، نقطه مقابل نیکیهاست و با شکلگیری آن در میان انسانها، ساختار زندگی آنان دچار نابسامانی شده، به جامعه بشری آسیب میرساند. فیلسوفان و عالمان، این مسئله را با دو نگاه کلی بررسی کردهاند. گروهی از دانشمندان بر این باورند که این مسئله مربوط به قوانین طبیعت است و باید با توجه به قوانین طبیعت بررسی شود؛ بنابراین این مسئله یک امر مادّی به شمار میآید. گروهی دیگر پدیدۀ شر را در عالَم هستی با نگاه دینی و متافیزیکی تفسیر میکنند؛ در واقع از وجود شر، یک خوانش متافیزیکی ارائه میدهند و آن را بهگونهای به فعل خداوند پیوند میزنند. این نوشتار بر آن است با رویکرد به تعریف ابنسینا از شر و تبیین مفهوم آن با توجه به دو تفسیر یادشده، به بررسی و تحلیل دادههای آن بپردازد و حکمتِ وجودی شر را در نظام هستی آشکار و جایگاه آن را تبیین نماید.
The subject of evil and good is the most difficult problem in philosophy and divine religion and all religions acknowledge this, and no one has ever denied it. Hence, at first glance, the existence of evil appears in the figure of the order of being, and shows his filthiness; because evil is actually the opposite of goodness, and with the formation of evil among human beings, the structure of their lives becomes disoriented, and it damages human society. Philosophers and scholars have addressed this issue in two general terms. A group of scientists believe that this is a matter of the laws of nature, therefore, it must be studied according to the laws of nature, in this case, it must be seen as a material case. Another group interprets the phenomenon of evil in the universe with a religious and metaphysical view. In fact, they give a metaphysical reading of the existence of evil and link it somehow to the act of God. This article aims to, (incomplete)
خلاصه ماشینی:
با توجه به این دو نگاه، این پرسش پیش میآید که آیا بهراستی فهم شر در جهان هستی دشوار است و نمیتوان توجیهی از آن ارائه داد یا اینکه یک تفسیر معقولی را میپذیرد و برای وجود شر در جوامع بشری معنایی وجود دارد؟ و دیگر اینکه، آیا سببهای شر به انسانی که تنها مسئول است، برمیگردد یا اینکه انسان قربانی حوادث طبیعی و پیشامدهای زمان است؟ یا اینکه انسان و طبیعت باهم در برابر اراده الاهی خاکسار و فروتن هستند و تدبیر همۀ آنچه به مخلوقات میرسد، «چه خیر و چه شر» به اراده الاهی بازمیگردد؟ و یادآور این نکته میشود که «واللّه یُقدِّر والعبدُ یُدبّر».
او بر این نکته تأکید میکند، شری که در نزد او از اعتبار خاصی برخوردار است، محرومیت موجود از کمال بایستۀ خود است؛ چون محرومیت از برخی کمالات غیرضروری برای بیشتر موجودات است؛ مانند اینکه دست و ذهن بسیاری از مردم از زیبایی آشکار و بینیازی زیاد و علم هندسه و فلسفه، تهی است.
اگر كورى فراوان است، بينايى فراوانتر است؛ ولی بخش پنجمى كه خير آن بر شرش غلبه دارد بهگونهای است که ابنسینا به وجود آن اعتراف مىكند و بر آن امر تأكيد مىكند كه شر آن نسبت به خير، غلبهاش محدود است و اين شر «نسبت به همه موجودات كمتر است»؛ چراكه شر در اين جهان گسترش يافته است و قابلانکار نيست و از سویِ دیگر بخشش الاهی همۀ موجودات را در برمیگیرد، مگر اينكه برخى از اینها با وجود كمالات ضرورى كه دارند براى آنها بر پایه نوع خود واجب و از آن محروم شده است؛ مانند آتشى كه جنگلى را مىسوزاند و گياهان را از نمو طبيعى خود بازمیدارد.