چکیده:
بسیاری از پژوهشگران معاصر بلاغت بر این باور هستند که شرح هایی که بر کتابهای مشهور بلاغت مانند مفتاح العلوم، تلخیص المفتاح و... به نگارش درآمده است، اغلب در بردارنده مباحث تکراری و غیر خلاقانه است. هرچند نمیتوان این رأی را به کلی رد کرد، بررسی دقیق این شرح ها نشان می دهد که شارحان، گاه مسائلی تازه نیز در نوشته های خود بیان کرده اند. این مسائل تازه از دیدگاه تاریخ اندیشۀ بلاغی حائز اهمیت است. یکی از این مباحث، پیوند میان 'بدیع' و بخشهای دیگر علم بلاغت است. امروز برای ما طبیعی می نماید که بلاغت اسلامی را دارای سه قلمرو مجزّا به نام های 'معانی'، 'بیان' و 'بدیع' بدانیم، لیکن در قرنهای هفتم و هشتم، این استقلال به هیچ وجه امری مسلم نبوده است. در این مقاله آرای شارحان سکاکی دربارۀ جایگاه بدیع و نسبت آن با سایر قسمت های علم بلاغت تحلیل میشود. در میان این شارحان، چهار طبقه را می توان مشخص کرد که هر یک از آنها رأیی جداگانه دارند. این آرا بدین ترتیب است:
1. بدیع، بخشی از فصاحت است.
2. بدیع، بخشی از فصاحت و بلاغت است.
3. بدیع، بخشی از علم معانی و بیان است.
4. بدیع مستقل است و با هیچ کدام از بخش های دیگر ارتباط ندارد.
در این مقاله به توصیف آرای این چهار طبقه و واکاوی دلایل این گونه گونی پرداخته شده است.
Many contemporary rhetorical scholars believe that commentaries written on well-known rhetoric books -such as Miftah Al-Oloum, Talkhis Al-Miftah and so on- often involve repetitive and non-creative topics. While this opinion cannot be completely ruled out, careful examination shows that commentators have sometimes expressed new issues in their writings. These new issues are important from the perspective of rhetorical history. One of these topics is the link between 'Badi’' and other territories of rhetoric. It is natural for us today to regard the Islamic rhetoric as having three distinct territories, namely 'Ma’ni', 'Bayan' and 'Badi’' ', but in the seventh and eighth centuries this independence was by no means certain. In this paper, the views of Sakaki explainers on 'Badi’' status and its relation to other territories of rhetoric are analyzed. Among these explainers, four classes can be identified, each with a distinct idea. The ideas are as follows: 1. 'Badi’' is part of eloquence. 2. 'Badi’' is part of eloquence and rhetoric. 3. 'Badi’' is part of the science of 'Ma’ni' and 'Bayan'. 4. 'Badi’' is independent and there is no relation to other parts of rhetoric. This paper describes the views of these four classes and analyzes the reasons for this diversity.
خلاصه ماشینی:
آيا به راستي چنان کـه برخـي از پژوهشـگران معاصـر يـادآور شدهاند، سکاکي «بديع » را بخشي از «فصاحت » مـي دانـد يـا مـي تـوان تفسـير ديگـري از (2) سخنان او به دست داد؟ روش کار در اين مقاله بدين صورت بوده است که تلاش شد تا آنجا که ممکـن بـود بـه متن هاي دسته اول رجوع شود و از راه بررسي آنها، نگرش شارحان مفتاح العلوم به جايگـاه علم بديع و رابطة آن با فصاحت و بلاغت آشکار شود.
طبقه بندي ديدگاههاي شارحان مفتاح العلوم درباره جايگاه علم بديع در اين بخش از مقاله به آراي شارحاني از قرن هفتم و هشتم اشاره خواهيم کرد کـه به جايگاه علم بديع و نسبت آن با فصاحت و بلاغت پرداخته اند.
علي بن عيسي که رساله طيبي را شرح کرده است ، در کتـاب خود با عنوان «حدائق البيان في شرح کتاب التبيان»، در شرح اين عبارت چنين مي نويسد: «در خصوص اينکه بررسي اول و سوم وظيفه بلاغت است » بايد گفـت : اما اول [يعني معني ] که واضح اسـت ، زيـرا صـاحب علـم معـاني نخسـت معني را قصد مي کند و لفظ را تابع آن قرار مي دهد، در حالي که در حوزه فصاحت قضيه برعکس است .
اگر شرح تفتازاني و سبکي را از تعريف قزويني بپذيريم ، اين نکته را هم مي توان افزود کـه او به استقلال اين وجوه از دو علم معاني و بيان به نزد سکاکي اعتقـاد داشـته اسـت و ايـن همان تفاوت عمدهاي است که در تفسير اين گروه با دو ترجمه پيشين وجود دارد.