چکیده:
اگرچه عنصر حیاتبخش آب در اغلب فرهنگ ها پاسداشته میشود اما این امر در میان ایرانیان که
خشکسالی و بیبارانی در دورههای متعدد تاریخی، زندگی و معیشتشان را با خطر نابودی مواجهه
می ساخت، به آب جلوهای از مهر و کین ایزدان بخشید و آن را به امری مقدس در اندیشه ایرانیان
مبدل ساخت. این مقاله با روش توصیفی و بهره مندی از منابع اسنادی و کتابخانه ای آی ین های
آفتاب خواهی یا بند آمدن باران را بررسی نموده است. این آیینها، ریشه در اساطیر کهن دارند و
نمایانگر پیوند انسان، طبیعت و جهانبینی اساطیری هستند و در هنگام بارش های بیامان و مواجهه
شدن با خطر سیل و ویرانی یا از بین رفتن محصول به علت ریزش باران برگزار می شوند و از
ساختاری ساده و روایی برخوردارند. یافته های این جستار نشان می دهد این آیین ها، در دو گروه
انفرادی و گروهی اجرا میشوند و دارای عناصری مشترک با آیین های باران خواهی هستند. باورهای
عامیانه در مراسم انفرادی طلب آفتاب پررنگتر است و مجموعهای از کنشها را شامل میشوند که به
شرمساری آسمان و ایزدان باران و آب میانجامد. در مراسم گروهی آیین های آفتاب خواهی، حفور
چشمگیر نمادها و کنشها بر غنای نمایشی آیینها میافزایند؛ چنان که طیف گسترده ای از عناصر
نمایشی، همچون عروسک، نمادهای متنوع و وجود ترانهها و آواها در این گونه از آیینها به چشم
میخورند. شخصیتهای نمادین، دستهروی، حفور کودکان، ترانه های طلب آفتاب، اهدای هدایا و
کردارهای نمادین از جمله عناصر آیینی آیینهای آفتابخواهی به شمار می روند. مطالعه عناصر
دراماتیک در آیینهای آفتابخواهی بر ساختار روایی و نمایشی آیین تاکید و بیانگر وجود عناصری
همچون شخصیت، کنش، گفتگو، گره افکنی و گره گشایی و... در آیین هستند.
خلاصه ماشینی:
همان طور کـه کوسه در آيين باران خواهي با پوشش خاص و نمايشي و رفتار خرق عادت بـه ملاقـات ايزد باران در طلب آب ميرود، در اينجـا نيـز، شخصـيتي ماننـد ممـد خرتـو (در آيـين آفتاب خواهي گرگان ) و يا رويدادهاي مراسم ممه شو (در مازندران ) با جنبه هاي هتاکانه ٤١ همراه است که شايد تلنگري باشد براي يادآوري به صاحبان آب و باران تا آفتـاب را از بند رهانيده و بارش را متوقف سازند.
در مراسم «خورده تابي» عده اي ديگر از بچه ها، هر يک مقداري گل با ساقه هاي خشـک شـده بـرنج در دسـت مـيگيرنـد و مرتـب تکـان ميدهند و عده اي ديگر وسايلي از جنس حلب يا مس مانند ديـگ و قابلمـه و غيـره در دست ميگيرند و با ترکه چوبي روي آنها ميزنند و همگي با هم شعر خواسـتن آفتـاب را ترنم ميکنند و در نمونه اي ديگر، در روستاي گلوگاه بندپي، چند جوان در يـک جـا جمع ميشوند و با به صدا در آوردن زنگولـه اي کـه در دسـت دارنـد بـه تـرنم اشـعار ميپردازند (خلعتبري ليماکي، ١٣٨٧: ١٠٥ـ١٠٨).
کارکرد عروسک در اين دست آيين ها پيرو حضـور نمـادين آن در آيين هاي باران خواهي است ، چنانکه «عروسک در آيينـي باورمدارانـه جـان بخشـيده ميشود و به مثابه موجودي زنده بـراي تحقـق مقصـود آيـين کـه فرونشسـتن بـاران و برآمدن آفتاب است ، به کار گرفته ميشود.
کنش دو: دسته روها با حمل عروسک يا گروه هايي که در مرکز آيين شخصيتي با هويـت نمادين قرار دارد به خانه ها ميروند و شعرها و سروده هاي آفتاب خواهي ميخوانند.