چکیده:
مطابق دیدگاه ادیان الاهی، پیامبران به عنوان مظاهر انسان کامل، توانایی بر انجامدادن معجزه دارند و از معجزه برای اثبات نبوت خویش بهره میگیرند. اما در جهان غرب، دیوید هیوم حملات شدیدی علیه اعتبار معجزات مطرح کرد. وی معتقد بود معجزات گزارششده نمیتواند اعتبار تجارب ثابت و راسخ ما را از بین ببرد. معجزات را ملتهایی ناآگاه در روزگاری خاص گزارش کردهاند. همچنین، گواهی مربوط به هرکدام از این معجزات، معارضاتی دارد و همین امور تکیه بر این معجزات را بیاعتبار میکند. این تشکیکات را، با اندکی تفاوت و تفصیل بیشتر، قرنها قبل فخر رازی هم بیان کرده است. با این تفاوت که نتیجهای که هیوم از این تشکیکات میگیرد، بیاعتباری معجزات است؛ اما فخر رازی میکوشد طبق مبانی خود (و خصوصاً مبانی اشاعره که مذهب او است) به این شبهات پاسخ دهد و از اعتبار معجزات دفاع کند. در این مقاله، ضمن بررسی تطبیقی دیدگاههای فخر رازی و هیوم، پاسخهای فخر رازی به این تشکیکات را میکاویم و نهایتاً شبهات هیوم را بررسی و نقد خواهیم کرد.
According to the divine religions, prophets as the obvious manifestations of perfect human, are able to perform miracles and use it to submit proofs on their prophecy. In the west, however, Hume has casted serious doubts on the validity of miracles. Stating that the miracles are reported by some unknowing nations in a particular context, Hume believed that the reported miracles cannot reject the validity of our constantly proven experiences. He adds that the evidences admitted for the miracles are contradictory and therefore we cannot rely on the validity of miracles. Fakhr Razi had also thrown miracles into doubts with minor differences and greater details centuries ago. Yet, although Hume concludes that miracles are invalid, Fakhr Razi tries to employs his own foundations to resolve these doubts and uphold the validity of the miracles. The present study investigates the views of both scholars comparatively and delves into the Fakhr Razi’s answers to these doubts while analyzing the Hume’s viewpoints and criticizes them.
خلاصه ماشینی:
فخر رازي اين اشکال را مطرح مي کند که ممکن دانستن معجزات ، منجر به سفسطه ميشود؛ زيرا اگر باب خرق عادت را باز بدانيم ، هر لحظه محتمل است که کوه ها تبديل به طلاي خالص شود يا اينکه آب دريا تبديل به خون صرف شود يا اينکه شخصي که او را پيرمرد مي بينيم ، شکسته و ضعيف شود و همين الان فردي بدون پدر و مادر به صورت پيرمرد به وجود بيايد.
راجع به شرط اول ، فخر رازي اين اشکال را مطرح مي کند که شرط اول در معجزات وجود ندارد؛ يعني با وجود احتمالات زير ممکن است فاعل معجزه خدا نباشد: - شايد نفس ناطقه پيامبر، که مغاير با ماهيات ديگر است ، قدرت بر کاري داشته است که ديگران توانايي انجام دادنش را ندارند.
راجع به شرط دوم ، فخر رازي اين اشکال را مطرح ميکند که ممکن است از دو جهت معجزات به جهت تصديق پيامبر انجام نشده باشد: جهت اول اين است که بدون شک خود معجزه ، همان تصديق نيست .
به نظر مي رسد پاسخ درست به اين احتمال که چه بسا خدا کسي را تصديق کند ولي وي واقعا صادق نباشد، نقد اصل مبناي اشاعره است ؛ يعني اينکه بايد بگوييم به دلايل مختلف (و از جمله اين دليل که با پذيرش ديدگاه حسن و قبح شرعي، انجام دادن هر فعلي نسبت به خدا ممکن مي شود) به هيچ صورت نميتوان نظريه اشاعره مبني بر حسن و قبح شرعي را بپذيريم .
از جهت سندي هيوم و فخر رازي هر کدام دلايلي را مطرح کرده اند تا نشان دهند که گزارش هاي رسيده از معجزات فاقد اعتبار کافي است و ما نمي توانيم بر آنها تکيه و اعتماد کنيم .