چکیده:
هدف اصلی این پژوهش، تحلیل و نقد بهکارگیری مفهوم «هویت» در اسناد تحول (سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و مبانی نظری تحول بنیادین)، میباشد. این مفهوم به لحاظ کمّی و کیفی، حضور چشمگیری در این اسناد دارد و تعریف تربیت، که محور هرگونه فعالیت تربیتی است، بر این مفهوم استوار شده است. برای دستیابی به این هدف از روشهای تحلیل مفهومی و نقد درونی و بیرونی بهره گرفته شد. یافته ها حاکی از آن است که اسناد مورد نظر، در به کارگیری مفهوم هویت با ناسازواری و عدم انسجام مواجهاند. به موردی از تناقضگویی در مبانی نظری سند تحول اشاره شده است. همچنین، به سبب کمتوجهی به پیشینه پژوهشی علمی و فلسفی مفهوم هویت در اسناد، مرزهای معنایی مفهوم هویت با شخصیت و شاکله دچار درهمآمیختگی شده است که این درهمآمیختگی، منجر به استنتاجهای نادرست شده است. عدم توجه کافی به تکثر فرهنگی ایرانیان در اسناد تحول، نقد پایانی این نوشتار، به این اسناد است.
The present study seeks to analyze and criticize the use of the concept of "identity" in transformative documents of the Islamic Republic of Iran. This conception is quantitatively and qualitatively significant in these documents, and the definition of education, which is the basis of any educational activity, is based on this concept. To achieve this goal, the methods of conceptual analysis and internal and external critique were applied. The findings indicate that the documents in question have used the concept of identity incoherently and inconsistently. An item of contradiction is mentioned in Theoretical Foundations of Transformation. Also, due to the lack of attention to the scientific and philosophical research background of the concept of identity in documents, the semantic boundaries of the concept of identity with personality and Shakelah have become confused, which has led to incorrect conclusions. Failure to pay sufficient attention to the cultural diversity of Iranians in the documents will be the final critique of this article to these documents.
خلاصه ماشینی:
شايان ذکر است ، جايگاه و نقش هويت در اسناد تحول ، پيش تر، به طور مستقيم يا غيرمستقيم ، در برخي پژوهش ها از جمله ، نظري (٢٠١٨ ,Nazari)، عليمرادي و محمودنژاد ( Alimoradi and ٢٠١٨ ,Mahmoudnejad)، مرزوقي و همکاران (٢٠١٦ ,Marzoghi, Aghili and Mehrvarz)، سبحانينژاد و همکاران (٢٠١٦ ,Sobhaninejad, Najafi and Nourabadi)، رهبري و همکاران ( Rahbari, Balbasi ٢٠١٥ ,and Ghorbi) و سجاديه (٢٠١٤ ,Sajadieh)، مطرح شده است .
آنان براي اين کار ضمن معرفي يک اصطلاح علمي ديگر يعني «شخصيت »، به تمايز تعاريف خويش اشاره کرده اند: «البته مفهوم هويت (و يا شخصيت ) پيش از اين در مباحث جامعه شناسي و روانشناسي معاصر نيز مورد توجه قرار گرفته است ، اما تمايز تعريف برگزيده از هويت (از تعاريف رايج آن در روانشناسي و جامعه شناسي)، در تاکيد و تصريح نسبت به سياليت هويت و تحول پيوسته آن ، ارايه تصويري مثبت و ارزش مدار، يک پارچه و ترکيبي از هويت (داراي دو بعد در هم تنيده فردي و جمعي و برآيند معرفت ، باور، ميل ، اراده و عمل فردي و جمعي مداوم بر اساس تعقل )، تاکيد بر بعد وجود شناختي هويت علاوه بر بعد روانشناختي و جامعه شناختي آن ، ارتباط دادن روند شايسته تکوين و تحول هويت با مفهوم اسلامي فطرت و شکوفايي آن و غايت زندگي، تاثيرپذيري نسبي روند تحول هويت از شرايط اجتماعي، در عين تاکيد بر حضور فعال انسان در موقعيت و نقش اساسي خود فرد، در روند تکوين مولفه هاي اصلي هويت (معرفت ، باور، اراده و عمل فردي و جمعي) و تحول مداوم آن است » (١٤٢.