چکیده:
در این مقاله پس از تمایز نهادن میان دو نوع مواجهۀ ممکن با طبیعت از حیث زیباشناختی، ذات این
تمایز در تاثیر مخصوصی که هنر بر مخاطب خود می گذارد جستجو شده است. این تاثیر ازآن رو که در اساس
بیشتر بر مبنای هنر زبانی ایجاد می شود به شعر منتسب شده و ازآن رو که نسبت اصیل و نخستین انسان با جهان و در پی آن ثبات و نظم درونی او را از میان می برد همچون یک آفت در نظر گرفته شده و در نتیجه
«شعرزدگی » نامیده شده است. شعرزدگی درعین حال عاملی برای ایجاد و حفظ فرهنگ قلمداد شده است، زیرا امکان درک عواطف و حالات «دیگری » را تسهیل می کند و این خود به پذیرش و فهم تفاوت ها و در نهایت امکان شکل گیری تمدن در معنای دقیق کلمه منجر می شود. نشان دادن وجود این دوگانه میان اصالت و فرهنگ و نشان دادن اینکه این دوگانه اساسا مبتنی بر رویکردیست که در قبال هنر اتخاذ می شود، غایت اصلی این مقاله است. اما در نهایت طرحی ناقص و اجمالی از افقی برای یک پاسخ ممکن به این دوگانه نیز ارائه می شود که به امکان شکل گیری یک فرهنگ عقلی اشاره می کند. ازآنجا که این مقاله در پی طرح یک منظر تازه به موضوع مورد بررسی ست، به لحاظ روش، عمدتا بر پایۀ توصیفات و استدلال های مستقل خود پیش میرود، هرچند که در مواقع مقتضی، این روند استدلال با نقل آراء برخی از فیلسوفان پشتیبانی می شود.
The first step of this paper is to differentiate between two possible aesthetic encounter with nature. The core of this difference is located in an effect that art has on its audience. The effect, named here Poetry-strickenness (being blighted by poetry), is ascribed to poetry because of its linguistic origin. It is also counted as a blight because of the inauthentic man-nature (or man-world) relation that it brings about. Nevertheless Poetry-strickenness is at the same time recognized as a powerful operator in generating and sustaining culture. For it is this very blight that facilitate the possibility of comprehending and feeling the passions and moods of the others. This comprehension leads to the acceptance of others as different from us; and it is incontrovertible that such an acceptance is necessary for the genesis of civilized society. Therefore there is a dilemma between authenticity and culture essentially based on how we approach art or poetry. Demonstrating this dilemma is the main aim of this paper. But we also propose in response to this dilemma a sketch of what can be called a rational culture. In this kind of culture every single poem in every encounter by everyone is under the surveillance of reason. The process of becoming cultured therefore would be based on knowing and not feeling.
خلاصه ماشینی:
پس او چه مي بيند؟ جنگل را؟ سنگ و خاک و چوب و برگ را؟ اگر چنين باشد چرا بايد در حال او تغييري پديد بيايد؟ چه چيز اندوهناکي در رنگ زرد يا برگ فروافتاده از درخت وجود دارد؟ چه غربتي در خود يک جنگل خزاني مه گرفته هست ؟ چگونه چنين حالات و انفعالاتي ممکن است از ديدن اين گونه منظره ها به کسي دست دهد، جز از اين راه که آن چه ديده مي شود تنها از پس پرده اي از مفاهيم و تداعي هاي مفهومي همچون مرگ و جدايي که برانگيزانندة احساسات و انفعالاتي خاص هستند نگريسته شود؟ اما در خود جنگل هيچ احساس و انفعالي وجود ندارد.
و به همين دليل است که افلاطون نقاشي را به عنوان مثالي براي دور بودن شعر از حقيقت ذکر کرد، اما تاکيد و اصراري بر بيرون راندن نقاشان از شهر ايدئال خود نداشت ؛ زيرا نقاشي فقط کودکان يا ابلهان را مي تواند «بفريبد» آن هم تنها اگر در فاصله اي دور قرار گرفته باشد١ و بنابراين عملا اين امکان وجود ندارد که کسي يک تابلو نقاشي را به جاي واقعيت مورد استفاده يا مواجهه قرار دهد، درحالي که شعر مي تواند به جاي حقيقت بنشيند و آن را حتي از نظر بهترين بخش روح پنهان کند؛ مي تواند به جاي شرم ستايش و به جاي ثبات بي قراري بنشاند.