چکیده:
امروزه نظرورزی ضروریترین وجه مباحث هنر محسوب می شود، اما این مهم در فرهنگ ما سابقه ای
درخور ندارد. هنر ما از اواخر صفویه رو به افول نهاده است؛ این افول دلایل متعددی دارد که قسمی از آنها
با هنر مناسبت درونی دارند و قسمی بیرونی، و عدم خلاقیت مهمترین دلیل درونی ست. پس نظرورزی
در خصوص خلاقیت نه تنها شایسته بلکه حتی بایسته می نماید. این نوشتار که در پی همین هدف بود،
اسطوره کاوی ژیلبر دوران را به منزلۀ روش خود برگزید و آثار سهروردی را پیکرۀ خود. و از اسطوره کاوی
در رساله های رمزی سهروردی، بدین نتیجه رسید که منشاء خلاقیت حقیقت است؛ هنرمند در مراتب ادراکی چندان فراز می گیرد که به ادراک عقلی و فهم حقیقت امور نائل می شود و به لطف این قادر به خلاقیت، و زیبایی شکوه حقیقت است، چه به زعم سهروردی جمال و کمال اصلا یکی ست، و خلاقیت که ماحصل کمال است اگر آن گونه که باید به فعلیت رسد ثمرۀ آن ذاتا زیبا خواهد بود.
Nowadays dealing with theorization is the most necessary aspect of art discussions, something that doesn’t have a long history in our culture. Our art has declined since late Safavid, and the causes have several inner and outer relations to art. Lack of creativity is the most important inner cause. This is why theorizing about creativity is necessary. This essay is based on the mythology of Gilbert Durand. Mythanalyse is chosen as method and works of Sohrevardi as case study. The results show that the source of creativity is truth; the artist surges strongly in perceptual levels that he reaches to rational perception and understanding the truth, so with the help of this he is capable of creativity. Beauty is the glory of truth, as according to Sohrevardi beauty and perfection are the same and creativity, the result of perfection, if get in to action properly the result will be beauty.
خلاصه ماشینی:
و از اسطوره کاوي در رساله هاي رمزي سهروردي ، بدين نتيجه رسيد که منشاء خلاقيت حقيقت است ؛ هنرمند در مراتب ادراکي چندان فراز مي گيرد که به ادراک عقلي و فهم حقيقت امور نائل مي شود و به لطف اين قادر به خلاقيت ، و زيبايي شکوه حقيقت است ، چه به زعم سهروردي جمال و کمال اصلا يکي ست ، و خلاقيت که ماحصل کمال است اگر آن گونه که بايد به فعليت رسد ثمرة آن ذاتا زيبا خواهد بود.
٥ اسطوره کاوي در رساله هاي رمزي سهروردي اکنون مي توان اسطوره کاوي را در نظر روشي خواند که با شناسايي کوچک ترين واحدهاي معنادار اسطوره اي در اثر هنري ، بررسي روابط ميان آن ها با يک ديگر به همراه تمامي متون اجتماعي ، و از اين راه بررسي بافت متشکل از تمامي متون مؤثر در خلق و حتي خوانش اثر، به اسطوره اي کلان دست مي يابدکه بازندگي شخصي هنرمنددرارتباط بوده وزمينه رابراي تحليل اثراومهيامي کند.
از سويي سهروردي مبتني بر فرشته شناسي مزدايي ، انوار قاهره را همان امشاسپبندان زرتشتي مي خواند٢ و از اين راه نخستين نور قاهر را وهومنه مي داند٣ و واپسين نور قاهر را سروش ،٤ چه انوار مدبره را هم ايزدان مي خواند که همکاران نزديک امشاسپندان محسوب مي شوند،٥ و اين در حالي ست که صور معلقه را هم مي توان «با مجموعه اي بزرگ از فرشتگان زرتشتي به نام فرورتي مقايسه کرد که همزادهاي آسماني و فرشته هاي شخصي انسان ها نيز در آن جاي دارند».