چکیده:
قرن هشتم هجری شاهد ظهور فیلسوفان عارف و عارفان فیلسوفی است که توانمندی فلسفی آنها موجب استحکام خاصی برای عرفان اسلامی شده است؛ از جمله این شخصیتها عبدالرزاق کاشانی است. از ویژگیهای منحصر به فرد این حکیم عارف، جامعیّت در علوم رسمی، شرعی، فلسفه و عرفان -در دو بعد نظری و عملی- است. وی تعلیم کشفی محییالدین ابنعربی را با تربیت ذوقی شیخ سهروردی تلفیق کرد و آن را با حکمت آمیخت. عبدالرزاق کاشانی در معرفتشناسی خود از سه منبع شناختی عقل، قلب و وحی بهره گرفته است. وی همانند ابن عربی، علیرغم اینکه قلب و دستاوردهای آن را اصل قرار میدهد، برای عقل نیز نقش مهمی قائل است و در کنار عقل و شهود، وحی را هم مبنایی معرفتشناختی میداند. با تتبع در آثار کاشانی میتوان دریافت که وی عقل را به منزله چشم برای قلب میداند و معتقد است که بصیرت و تفکر قلبی مرحلهای از قلب را تشکیل میدهد که در لایههای طولی قلب ذکر میشود. به باور کاشانی، انسان در این مرحله صاحب تشخیص میشود؛ فطرت با فهم شکوفا شده، چشم و گوش قلب باز میگردد و فهم جدیدی هم در زمینه عمل و حکمت عملی و هم در زمینه حقیقت و حکمت نظری برایش حاصل میشود. به عبارتی میتوان گفت در نزد عبدالرزاق کاشانی، عقل و قلب یک وجود با مراتب مختلف هستند، نه دو موجود به هم مرتبط. بازشناسی چیستی و چرایی ترکیب دو منبع معرفتی عقل و قلب در نظام اندیشه عبدالرزاق کاشانی، تحلیل دستاوردهای معرفتی این نظام را ثمربخشتر میکند. این پژوهش در راستای تحقق این هدف، بر آن است به بررسی نقش و جایگاه عقل و قلب در معرفتشناسی کاشانی پرداخته و همین نقش را به نحو اجمالی در مقایسه با اندیشه ابنعربی مورد واکاوی قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
این پژوهش برآن است به بررسی نقش و جایگاه عقل و قلب در معرفت شناسی کاشانی پرداخته و به نحو اجمالی در مقایسه با اندیشه ابن عربی مورد واکاوی قرار دهد.
«عبدالرزاق کاشانی هرچند در عرفان عملی مروج مکتب ابن عربی بوده است ، در طریقت پیرو سهروردیه محسوب میشود و ازهمین روی در تقریر عقاید محییالدین به تقلید و تبعیت صرف از او نپرداخته ؛ بلکه تعلیم کشفی محییالدین را با تربیت ذوقی شیخ سهروردی به هم تلفیق کرده و چاشنی حکمت نیز برآن افزوده است » (زرین کوب ، ١٣٦٦: ١٣١).
باتوجه به منزلت خاص کاشانی در ترویج عرفان نظری ابن عربی و تأثیر وی خصوصاً در زمینۀ اصطلاحات و تأویلات ، بازشناسی نقش و جایگاه دو منبع شناختی عقل و قلب در نظام اندیشۀ او، تحلیل دستاوردهای معرفتی این نظام را ثمربخش تر میکند.
(420 :1380 کاشانی اهالی و ساکنان مرتبۀ قلب را به دودسته تقسیم میکند: گروه اول را که اهل برهان و استدلال هستند، ذوالعقول مینامد و معتقد است که این ها به حقایق الهی علم دارند و از خطا به دور هستند و گروه دوم را به دلیل اینکه عقل آن ها منور به نور قدس گشته و اتصال به حضرت احدیت پیدا کرده ، ذوالبصیره مینامد و بر این باور است که این طایفه متحقق به حقایق الهی هستند و آنچه را که گروه اول یعنی ذوالعقول میدانند، ایشان میبینند.