چکیده:
واژههای صلح، دوستی و آشتی از آغاز تاریخ بشر تا کنون جزء پرکاربردترین واژگان به شمار آمدهاند؛ چنانکه درکتابهای آسمانی مانند قرآن مجید، انجیل، تورات و کتابهای عرفانی، فلسفی، حکمی و ادبی نیز به فراوانی از آن یاد شده و در اندیشههای عارفان، ادیبان، حکیمان، شاعران و عالمان گوناگون جا گرفته است. در ادبیّات عرفانی نیز، عارفان به وصف کردن واژههای صلح و آشتی و دوستی اهمّیّت زیادی داده و در متون عرفانی خود، مکرّر انسانها را به صلح و دوستی دعوت کردهاند. مولانا جلاالدین رومی یکی از این مهمترین و معروفترین عارفان قرن سیزدهم میلادی میباشد که با آثار گرانبها و افکار ارزشمند عرفانی خود در همۀ جهان نور عرفانی، آشتی، و دوستی را پراکنده است. مولانا در آغاز مثنوی، وجود انسان را به نیای مانند کرده که از نیستان و اصل خود جدا افتاده و به سبب این جدایی، فریاد شکایت سرداده است. پس انسان باید تلاش کند تا از قید و بندهای دنیایی ببرد و سرانجام به اصل خود بازگردد. چنین انسانی در طول زندگی خود فردی بیآزار و صلحجو خواهد بود. با توجّه به این نکته، نگارنده در این مقاله سعی کرده است نظر و اندیشههای مولانا را در سرودههایش دربارۀ صلح و دوستی بررسی کند.
Peace, friendship and reconciliation have been of the most used words since the dawn of human civilization. They are mentioned in heavenly books such as: Holy Quran, Bible and The Torah as well as in mystical, philosophical, scholarly and literary books on numerous occasions. These concepts are well placed in mystics, scholars, intellectuals, scientists and poet’s thoughts. In mystical literature, mystics have emphasized definition of peace, friendship and reconciliation and have frequently called people upon peace and friendship in their mystical prose. Maulana Jalaluddin Rumi is considered as one of the most important and most well-known mystics of 13the century A.D who has disseminated the enlightenment of mysticism, reconciliation and friendship through his grandeur writings as well as valuable mystic thoughts all over the world. He simulates human existence to a reed that has been separated from his source and has complained about this separation. Therefore, humans need to free themselves form mundane limits and go back to their source. Such humans would be innocuous and peace-seeking individuals in their entire lives. Regarding this issue, the writer has tried to investigate Mowlana’s thoughts and perspectives concerning peace and friendship in this study.
خلاصه ماشینی:
مولانا در مثنوی در باب داستان فرعون بهعنوان دشمنی که به دنبال موسی(ع) بود، چنین میگوید: حیله کرد انسان و حیلهش دام بود آنک جان پنداشت خونآشام بود در ببست و دشمن اندر خانه بود حیلۀ فرعون زین افسانه بود صد هزاران طفل کشت آن کینهکش وانک او میجست اندر خانهاش (مولانا، 2007: 1/ 919-921) و چنین ادامه میدهد: همچو فرعونی که موسی هشته بود طفلکانِ خلق را سر میربود آن عَدو در خانۀ آن کور دل او شده اطفال را گردن گـُسِل تو هم از بیرون بَدی با دیگران واندرون خوشگشته با نفس گِران خود عَدوّ اوست قندش میدهی وز برون تهمت به هر کس مینهی همچو فرعونی تو کور و کوردل با عدو خوش بیگناهان را مُذِل (همان: 4/ 1915-1919) مولانا در بیت زیر به دشمن درونی اشاره میکند و در توصیف این موضوع از حدیث پیامبر استفاده کرده، چنین میسراید: در خبر بشنو تو این پندِ نکو بَینَ جَنبَیکُم لَکُم اَعدَی عَدُو (همان: 3/4064) او نفس را به دشمن پنهان تشبیه میکند و دربارۀ دشمنی با نفس چنین میگوید: مردمِ نـَفس از درونم در کمین از همه مردم بتر در مکر و کین (همان: 1/ 907) مولانا در بیت زیر میگوید: برای رهایی از دست دشمن، باید نفس درونمان را بکشیم؛ زیرا وقتی که نفس امارهمان را مهار کنیم، دیگر هیچ خصم و دشمنی برای ما نمیماند: نفس کـُشتی باز رَستی ز اعتذار کس ترا دشمن نمانـَد در دیار (همان: 2/783) 2-1-2-جنگ و صلح مولانا در ابیات زیر جنگ و کشمکش بشر را به بازیهای کودکان تشبیه میکند و چنین میگوید: جنگ خلقان همچو جنگ کودکان جمله بیمعنی و بیمغز و مهان جمله با شمشیر چوبین جنگشان جمله در لا یَنفَعِی آهنگشان جمله شان گشته سواره بر نیای کین بَراقِ ماست یا دُلدُلپیای (همان: 1/3435-3437) شاعر در بیت زیر نیز از جنگ و صلح پرهیز کرده، از آن خودداری میکند؛ چون میداند که همیشه قبل از صلح، جنگ است.