چکیده:
فطرت به معنی سرشت خاص و آفرینش ویژة انسان است. از ویژگیهای مهم فطرت، این است که نوع خلقت و آفرینش ویژة انسان، اقتضای آن را داشته و اکتسابی نیست و در میان همة انسانها مشترک است و به تبدّل احوال، تغییر زمان، مکان و تمدن متحول نمیشود. ازاینرو، فطرت به عنوان یک منبع شناخت مستقل، حقیقی و قابل اتّکا است. سوال اصلی این است که جایگاه فطرت در شناخت روششناسی علوم انسانی چیست؟ به نظر میرسد، فطرت به عنوان منبع لایتغیّر و مشترک میان انسانها، برجستهترین روش شناخت علوم انسانی است. در این تحقیق، ایجاد گزارههای علوم انسانی از طریق منبع شناخت «فطرت»، به عنوان الگوی جامع نظری و عملی، به عنوان هدف مورد مطالعه واقع شده و راهبرد علوم انسانی اسلامی، از این طریق مورد بحث قرار گرفته است. روش تحقیق، روش کتابخانهای و توصیفی - تحلیلی است. فطرت دارای سه معناست که از میان آنها، معلوماتی که آفرینش ویژة انسان او را بدان هدایت میکنند، اساس تحقیق انتخاب شده است. راهکار شکوفایی فطرت از طریق تزکیه نفس بوده و از این طریق، میتوان از فطرت بهعنوان یک منبع شناخت علوم انسانی بهره برد. گزارههای علمی به دست آمده از این طریق میتواند به واقعیت و حقیقت نزدیکتر باشد. اگر شناخت علوم انسانی از غیر این مسیر حاصل شود، موجب انحرافات متعددی در مسیر تکامل علوم انسانی اسلامی خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
سؤال اصلي اين است که جايگاه فطرت در شناخت روش شناسي علوم انساني چيست ؟ به نظر ميرسد، فطـرت بـه عنوان منبع لايتغير و مشترک ميان انسان ها، برجسته ترين روش شـناخت علـوم انسـاني اسـت .
سؤال اصلي اين اسـت کـه جايگـاه فطـرت در شـناخت روش شناسي علوم انساني چيست ؟ فرضيۀ تحقيق ، اين است که فطرت به عنوان منبع بدون تغيير و مشـترک ميان انسان ها، برجسته ترين روش شناخت علوم انساني ميباشد.
ازاين رو، در اين تحقيـق ، فطـرت بـه عنـوان منبـع شناخت متقن و قابل اعتماد در استخراج گزاره هاي علمي علوم انساني مورد بررسي قـرار گرفتـه اسـت ، تـا مطمـئن بودن آن براي دستيابي به حقيقت و واقعيت اثبات گردد.
اين نوع نگـرش به انسان موجب شده است تا هيچ عامل ديگري در نظريات علمي مربوط به علوم انساني دخالت داده نشود و انسـان به عنوان يک موجود مختار و داراي عقل ، در تمامي زمينه هاي علمي ، که مرتبط با خودش اسـت ، از جملـه شـناخت روان ، سياست ، مديريت و...
بررسي نتايج اين نوع نگرش و خروجي نظريات حاصله از آن ، در دنياي غرب توسط انديشـمندان غربـي نشـان مي دهد که اين مبنا، نتوانسته است پاسخ گوي نيازهاي عميق و فطري انسـان هـا باشـد و بـه صـورت کـاربردي ، در تمامي عرصه هاي زندگي فردي و اجتماعي حضور پرثمر و پيوسته اي داشته باشد؛ چرا که طبق ايـن مبنـا و ديـدگاه ، افکار و نظريات بسيار گسترده و زياد بوده ، تشخيص صحت و باطل بودن آنها امري بسيار پيچيده و نياز بـه بحـث و گفت و گوي بسيار دارد.