چکیده:
گزاره، مرکب تام خبری است که از واقعیت ورای خود گزارش میدهد و از همینرو برخوردار از قابلیت صدق و کذب است. آنچه مقوم گزاره است و آن را از دیگر اقوال جدا میکند، حکم به ثبوت یا عدم ثبوت نسبت میان دو طرف گزاره است. حکیمان با وجود پذیرش نقش محوری حکم در گزاره، درباره ماهیت این رکن از گزاره اختلاف دارند. بیشتر آنان بهپیروی از ارسطو، حکم را ایقاع و انتزاع نسبت (معادل ایجاب و سلب) میدانند. برخی دیگر از حکما، حکم را نه اذعان به وقوع و لاوقوع نسبت، بلکه ادراک وقوع و لاوقوع نسبت دانستهاند. گروهی هم حکم را بهگونهای معنا کردهاند که معادل تصدیق بهمعنای «تصور مستتبع حکم» است. کسانی هم برآنند که حکم از یکسو، اذعان نفس به نسبت گزاره و از دیگر سو، صورت ذهنی حاکی از نسبت خارجی است. نوشتار پیشرو، با بررسی این دیدگاهها نشان میدهد که بهترین تحلیل از ماهیت حکم، دیدگاه پایانی است که براساس آن، حکم عبارت است از «باور به ثبوت یا عدم ثبوت نسبت گزاره که از واقعیت نسبت در خارج از ورای خود نیز حکایت میکند». با لحاظ این شناسه از حکم، آگاهی بهتری از ویژگیها، شرایط و کاربردهای حکم در گزاره بهدست میآید که در این نوشتار به آنها اشاره میشود.
The sentence is a whole predicative compound that reports beyond reality and hence it has the ability to be true and false. What is the basis of the proposition and what separates it from other sayings is approval or disapproval of the ratio between the two sides of the proposition? Scholars, despite accepting the central role of the sentence in the proposition, disagree about the nature of this element of the proposition. Most of them, following Aristotle, consider the sentence to be the abstraction of ratio (equivalent to affirmation and negation). Some other scholars have considered the sentence not as acknowledgment of occurrence and nonoccurrence, but as perception of occurrence and non-occurrence. Some have interpreted the sentence in a way that is equivalent to acknowledging the meaning of "imagination following the rule". Others believe that the sentence, on the one hand, is the acknowledgment of the soul in ratio to the proposition and, on the other hand, the mental form of the external relation. The following article examines these perspectives and shows that the best analysis of the nature of the sentence is the final one. The present paper, while examining the above views, shows that the best analysis on the nature of the sentence is the final one. According to which, the sentence is "belief in the approval or disapproval of the ratio of the proposition, which also indicates the reality of the relationship outside itself
خلاصه ماشینی:
در برخی از نگاشتهها از حکم به وقوع و لاوقوعِ نسبت نیز تعبیر شده است (قطبالدین رازی، 1294، ص114) که با لحاظ اینکه مراد از وقوع و لاوقوع نسبت، همان ایجاب و سلب بهمعنای ایقاع و انتزاع نسبت است؛ چراکه وقوع و لاوقوع نسبت هنگامی متصور و قابل فرض است که ایقاع و انتزاع نسبت وجود داشته باشد و در واقع، وقوع و لاوقوع نسبت حاصل ایقاع و انتزاع نسبت است، میان این سخن با سخن پیشین درباره ماهیت حکم، تفاوت بنیادین وجود ندارد.
با لحاظ آنچه درباره چیستی حکم گذشت، آشکار است که حکم نمیتواند همان تصدیق باشد و اطلاق تصدیق بر حکم، اطلاقی مجازی است؛ زیرا حکم به معنای ایقاع یا انتزاع نسبت است، ولی تصدیق از نوع ادراک است و آن را چنین تعریف میکنند: حضور صورت تصدیقی به اینکه نسبت ایجابی واقع است یا واقع نیست در ذهن که این صورت ذهنی حکم و اذعان نفس به نسبت را درپی دارد.
آشکار است که بخش پایانی سخن ملاصدرا متفاوت با دیدگاهی است که تصدیق را تنها عبارت از حکم دانسته و تصورات پیش از حکم را تنها فراهمکننده زمینه برای تحقق تصدیق میداند؛ زیرا همانگونه که از سخنان ملاصدرا پیداست، تصدیق دو اعتبار دارد: یکی، اعتبار ماهیت ادراکی آن و دیگری، اعتبار تبدیل این ادراک به باور نفس و با لحاظ اینکه وجه تمایز میان تصور صرف و تصور همراه با حکم، همین باور نفس به نسبت گزاره است، میتوان حقیقت تصدیق و به دیگر سخن، حقیقت گزاره را همان حکم دانست.