چکیده:
بحث از اسلام سیاسی و اسلام اجتماعی از جمله موضوعات مهم جهان اسلام محسوب میشود. بنابراین در این مقاله سعی شده است تا دیدگاه گولن مبدع اسلام اجتماعی ترکی و رهبران انقلاب اسلامی با هم مقایسه و به تفاوتها و شباهتهای آنها اشاره شود. مقایسة اسلام اجتماعی گولنی با اسلام سیاسی انقلاب ایران نشان داد که دیدگاه آنها در مورد دین و دولت کاملاً با هم متناقض است. در حقیقت گولن اسلام را امری قلبی و جدا از سیاست میداند، درحالیکه رهبران انقلاب ایران جدایی دین از سیاست را با اسلام بیگانه میخوانند. بنابراین اگرچه گولن سکولاریسم را ترویج میکند، رهبران انقلاب ایران معتقدند که سکولاریسم در اسلام هیچگاه پذیرفته نبوده است. البته دیدگاههای گولن و رهبران انقلاب ایران در مورد دموکراسی تقریباً بههم نزدیک میشود و هر دو آنها دموکراسی را میپذیرند. با وجود این درحالیکه گولن اسلام ترکی را توصیه میکند، رهبران انقلاب ایران معتقد به اسلام ناب هستند.
Political Islam and social Islam are among the most important subjects in Islamic world. This essay compares the viewpoint of Gulen, the inventor of Turkish social Islam and the viewpoint of Leaders of the Iranian Revolution , and discuses their similarities and differences. The comparison of social Islam of Gulen with the political Islam of Leaders of the Iranian Revolution showed that their viewpoint on religion and politics completely contradicts. In fact, Gulen sees Islam as an issue related to heart and separated from politics. But Leaders of the Iranian Revolution believes that the separation of religion and politics is not accepted in Islam. So, although Gulen promotes secularism, Leaders of the Iranian Revolution believes that secularism never has been accepted in Islam. Their ideas about democracy is near together and both of them accept democracy. Gulen and Leaders of the Iranian Revolution account women as agents of civil society, but Leaders of the Iranian Revolution believes respecting all Islamic manners is a prerequisite for women’s attendance in society. So, while Gulen recommends Turkish Islam, Leaders of the Iranian Revolution believes in pure Islam.
خلاصه ماشینی:
اما با وجود سعي و کوشش هاي فراوان انديشمندان مختلف و ارائۀ پاسخ هاي گوناگون و گاه متناقض در موضوع رابطۀ دو نهاد عمدة دين و دولت (دنيا و آخرت )، اين بحث همچنان ادامه دارد و به ويژه در سال هاي منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي ايران و عملياتي شدن ارتباط عميق دين و دنيا پويايي و جوششي صدچندان به خود گرفته است ؛ چراکه با استقرار نظام سياسي اسلامي در ايران ، جهان غرب با عنوان «اسلام سياسي» بيش از بيش آشنا شده و رهبري و هدايت آن را به کشور ايران نسبت ميدهد (برزگر و خاني آراني،١٣٩٠ : ١٢٦) و متفکران مختلف کشورهاي اسلامي در تقابل يا تأييد آن به نظريه پردازي ميپردازند و سعي مينند الگوهاي نوين و گاه متفاوتي را در تأييد يا حتي رد آن طراحي و ارائه کنند.
امام خميني اسلام را ضامن سعادت دنيوي و اخروي ميداند و معتقد است در صورت اجراي شکل اصيل آن سعادت دنيا و آخرت را به همراه خواهد داشت ، پس برنامه اي است که اصولي براي موفقيت در هر دو جهان دارد و منحصر به بعد فردي و اخروي نيست ؛ چنانکه ايشان ميفرمايند: «حکومت اسلامي اگر همه پياده بشود، به آن طوري که بر پيغمبر اسلام نازل شده است ، سعادت دنيا و آخرت ملت ها را تضمين کرده است » (خميني، ١٣٧٨، ج ٧: ٦١)، بنابراين رهبران ايران به طور کلي دين را دخيل در تمام امور زندگي ميدانند و برخلاف گولن خوجا افندي انحصار نقش دين در تعالي فردي صرف را قبول ندارند و به نقش بسيار بزرگ تر دين يعني تأثيرگذاري بر تمام جنبه هاي زندگي انسان معتقدند.