چکیده:
تخیل در ساختار منحصربه فرد خود تا مرزهایی پیش می رود که یک هنرمند را به ابعاد مختلف جهان می کشاند. ژیلبر دوران تخیل را با نمادپردازی و اسطوره توصیف کرده و آن را به منظومه های روزانه و شبانه تقسیم کرده است. او تمام تصاویر ذهنی بشر را در ترس از گذر زمان منحصر دانسته و معتقد است که تصاویر نمادین در ذهن هنرمند حاصل ترکیب محرکه ها، کهن الگوها و نمادها هستند. محرکه ها همان نیروهایی هستند که با یافتن نمادها و تصویر مخصوص خود سبب تهییج ذهن هنرمند شده تا به سمت و سوی تخیل سوق داده شود. در این مقاله که با هدف تعیین ساختارهای تخیل نمادین در کتاب «شعر مرگ» رنگ سپهری و به صورت تحلیلی و توصیفی نوشته شده ، به تحلیل اشعار این کتاب و یافتن تخیل نمادین سپهری در نمادهای روزانه و شبانه پرداخته و در پایان نتیجه گرفته است که سپهری در کتاب خود بیشتر از منظومه روزانه باارزش گذاری مثبت بهره برده است و او شاعری است که با استعانت از عرفان شرق، مسیری عروجی و بالارونده در اشعار خود دارد و مخاطب اشعار او از طریق تحلیل نمادین عناصر شعری او پی می برد که سهراب سپهری هم زمان با ترس از گذر زمان به نوعی به استقبال مرگ نیز می رود.
Imagination with its unique structure goes to the boundaries that take an artist to different dimensions of the universe. Gilbert Durand turns to symbolism and myth to describe imagination dividing it into diurnal and nocturnal systems. While limiting all mental images of human to the fear of time, he contends that symbolic images in the artist's mind are the result of a combination of motivations, archetypes and symbols. Finding their own symbols, the motives are the forces that stimulate the artist's mind to move the imagination. Aiming at determining the structures of symbolic imagination, the present article uses the analytical and descriptive method to discuss Sepehri's Poetry of Death. The poems in the book have been analyzed to discover both Sepehri’s symbolic imagination and the diurnal and nocturnal symbols in his poems. It is concluded that Sepehri has benefited more from the positive diurnal value system in his book. Invoking Eastern mysticism, Sepehri has an ascending path in his poetry which helps his audience, through the symbolic analysis of his poetic elements, realizes that the poet simultaneously is afraid of the passage of time and somehow embraces death.
خلاصه ماشینی:
در اين مقاله که با هدف تعيين ساختارهاي تخيل نمادين در کتاب «شعر مرگ » رنگ سپهري و به صورت تحليلي و توصيفي نوشته شده ، به تحليـل اشـعار ايـن کتـاب و يافتن تخيل نمادين سپهري در نمادهاي روزانه و شـبانه پرداختـه و در پايـان نتيجـه گرفته است که سپهري در کتاب خـود بيشـتر از منظومـه روزانـه بـاارزش گـذاري مثبت بهره برده است و او شاعري اسـت کـه بـا اسـتعانت از عرفـان شـرق ، مسـيري عروجي و بالارونده در اشعار خود دارد و مخاطب اشعار او از طريق تحليل نمادين عناصر شعري او پي مي برد که سهراب سـپهري هـم زمـان بـا تـرس از گـذر زمـان به نوعي به استقبال مرگ نيز ميرود.
پيشينه پژوهش در زمينۀ کاربرد خيال و تخيل بر مبناي نظريه ژيلبر دوران مقالاتي نوشته شده اند که از ميان آنان ميتوان به مقاله «تحليل صورت هاي خالي خون نامه اثر نصرالله مرداني طبق نظريه ژيلبر دوران »، نوشـته عبـاس محمـديان و علـي رضـا آرمـان (١٣٩٦) اشـاره کـرد کـه در آن نويسندگان به اين نتيجه رسيده اند که انديشـۀ ايـن شـاعر، بيشـتر متمايـل بـه منظومـۀ روزانـۀ تخيلات و باارزش گذاري مثبت هست ؛ اين نشان دهندة آن است که مرداني، تصوير مرگ را در تخيل خود تلطيف کرده و وحشت آن را گرفتـه اسـت .
مقالـه ديگـري در ايـن زمينـه وجود دارد با عنوان «تحليل سير تخيل نظامي در اسطوره بهرام گور با تکيه بـر نظريـه ژيلبـر دوران » نوشته مريم سعيدي(١٣٩٦) که نويسنده در آن با بهره گيري از نظريه ژيلبـر دوران و نيز بر اساس طبقه بندي و ساختاري که ژيلبر دوران از تصاوير زمـان (تـرس ) معرفـي کـرده ، نشان داده که نظامي توانسته بـا تخيـل قـوي خـويش و خلـق تصـاويري بـيبـديل ، از بهـرام چهره هاي آرماني، مقدس و اسطوره اي بيافريند.