چکیده:
تصوف یکی از بحثبرانگیزترین جریانات فکری در ایران بوده، بنیانهای معرفتی تصوف و رفتارهای صوفیان، همواره محل نقدِ منتقدان و مخالفان قرار گرفته است. نزاع با صوفیان غالباً بُعد شرعی و گاه نیز بُعد فقهی داشته است. اما دورۀ مشروطه، جریان خاصی از نقد تصوف پدید میآید که با همۀ ادوار پیشین نقد تصوف تفاوت دارد. منتقدانِ این دوره، از طبقۀ فقیهان و متکلمان نیستند و انتقاد آنان از تصوف نیز پیرامون سازگاری/ناسازگاری تصوف و شریعت اسلام نیست؛ بلکه این منتقدان، روشنفکرانی هستند که به دلیل آشنایی با دانشهای جدید رفتارها و باورهای صوفیان را به نقد میکشند و صوفیان و باورها و رفتارهای آنان را مانعی در جهت تحقق هدف خود، یعنی تجدد ایران قلمداد میکنند. در مقالۀ حاضر، ضمن بررسی انتقادات این روشنفکران بر تصوف در سه بُعد معرفتی، اقتصادی و اجتماعی، نشان میدهیم که تضاد معرفتیِ عمیقِ روشنفکرانِ لیبرال دورۀ مشروطه با صوفیان برخاسته از جهاننگری لیبرالیستی آنان است که مفاهیم بنیادین آن عبارتاند از: خودآئینی، تقسیم کار اجتماعی، تولید و ….
Sufism has been one of the most controversial currents of thought in Iran. The epistemological foundations of Sufism and the behavior of Sufis have always been criticized by critics and opponents. The conflict with the Sufis has often had to do with a religious dimension and sometimes a jurisprudential dimension. However, in the constitutional period, a special current of Sufi criticism emerges that differs from all previous periods of Sufi criticism. The critics of this period are not jurists and theologians, and their critique of Sufism is not about the compatibility/incompatibility of Sufism and Islamic law; Rather, these critics are intellectuals who, due to their familiarity with new knowledge, criticize the behaviors and beliefs of Sufis and consider Sufis and their beliefs and behaviors as an obstacle to achieve their goal of modernity in Iran. In this paper, epistemological, economic, and social dimensions of the critiques of Sufism were examined. It was shown that the deep epistemological contradiction of the liberal intellectuals of the constitutional period with the Sufis arose from their liberal worldview, the basic concepts of which are autonomy, division of social labor, production, and so on.
خلاصه ماشینی:
بسـياري از کتاب هاي آموزشي که بزرگان و پيران اين قوم براي تعليم تصوف و بيان اقوال صوفيان سـلف نوشـته اند، مشـحون از اين انتقادات است ؛ ازجمله ميتوان به يکي از مهم ترين ايـن آثـار، يعنـي کشـف المحجوب هجـويري اشـاره کـرد؛ هجويري صوفيان را به سه دسته تقسيم ميکند و از بـين صـوفي، متصـوف و مستصـوف ، فقـط گـروه اول را سـالکان حقيقي ميداند (هجويري، ۱۳۹۰: ۴۸).
با ين حال و عليرغم اين پيشينۀ انتقادي در دورٔە مشروطه شاهد پديد آمدن جريـاني از نقـد تصـوف هسـتيم کـه به طور کل از لوني ديگر و در تاريخ نقد تصوف بيسابقه است ؛ اول اينکـه ايـن منتقـدان از طبقـۀ فقيهـان و متکلمـان نيستند، بلکه منورالفکران (روشنفکران ) هستند؛ دوم آنکه مباني آنان در نقد تصوف ، مبتني بر دين و شـريعت نبـود.
از سوي ديگر، کسـروي تصـوف را ابـزار دسـت استعمارگران ميداند و از شرق شناسان انتقاد ميکند کـه هـدف آنـان از تحقيـق در تصـوف و تصـحيح و چـاپ آثـار صوفيان ، افزايش درماندگي و بدبختي مردم ايران است ؛ چراکه همين آثـار و کتاب هـاي صـوفيان ، انـدازٔە يـک لشـکر براي استعمارگران منفعت دارد (کسروي، ۱۳۲۲ :۲۹).
کسروي حتي تصوف را ابزار دست استعمارگران ميداند و از شرق شناسان انتقاد ميکند که هـدف آنـان از تحقيـق در تصوف و تصحيح و چـاپ آثـار صـوفيان ، گسـترش انديشـۀ صـوفيگري در ايـران اسـت کـه ماحصـل آن ، افـزايش درماندگي و بدبختي مردم ايران است ؛ چراکه همين آثار و کتاب هاي صوفيان ، انـدازٔە يـک لشـکر بـراي اسـتعمارگران منفعت دارد (کسروي، ۱۳۲۲ :۲۹).