چکیده:
مسئله ذهنیت و عینیت در فلسفه عرصههای متفاوتی از زندگی بشری را تحت تاثیر قرار داده است. از جمله این عرصهها فلسفه هنر و بهویژه مسئله شناخت زیبایی است. صدرالمتالهین و کانت، دو فیلسوف اسلامی و غربی هستند که در این حوزه کنکاش و نظریات تاثیرگذاری را مطرح کردهاند. با مقایسه دیدگاه هر دو فیلسوف میتوان به این نتیجه رسید که هر دو به گونهای معتقد به دخالت ذهن در درک زیبایی هستند؛ ولی کانت ورای زیبایی ذهنی، زیبایی عینی را قبول ندارد و تمام زیبایی را به ذهن و احساس درکشده ناشی از آن بازمیگرداند. در مقابل اگرچه صدرالمتالهین ذهن را در درک زیبایی دخیل میداند و قائل به درک زیبایی در مرتبه بالاتری از عالم مادی است، اما حقیقت زیبایی را از آن جهت که از اوصاف وجود و مساوق با وجود است، متشخص در خارج لحاظ می کند. صدرالمتالهین با گنجاندن زیبایی تحت معقولات فلسفی و کانت با ذهنی صرف دانستن زیبایی، در عمل وجودی مستقل برای زیبایی در نظر نمیگیرند.
خلاصه ماشینی:
این دیدگاه بر تمامی حوزههای فلسفه او سایه انداخته است؛ بهگونهايکه در نهایت کانت، زیبایی را به لذت شخصی بازمیگرداند و لذت را نیز امری درونی میداند که هیچ رابطهای با عالم خارج ندارد و قابل صدق و کذب خارجی نیست (کانت، 1377، ص105).
با توجه به اینکه تعریف برخی از مفاهیم کلی سخت و دشوار است، اما در حوزه تعریف هنر و زیبایی این امر به مراتب دشوارتر است؛ زیرا زیبایی اقسام فراوانی دارد و علاوه بر عناصر عینی، عناصر ذهنی و درونی نیز در آن بهشدت اثرگذار است.
وی معتقد است که چون حکم زیباییشناختی یک حکم شناختی و عینی نیست، این ضرورت (کلیت) نمیتواند از مفاهیم معین آن مشتق شود و بنابراین برهانی نیست (همان، ص146)؛ پس به نظر او باید به وسیله کلی بودن حکم که تنها از همان ذهن بر میخیزد، احساس مشترک بین افراد را دلیل بر درستی حکم زیباییشناسانه خود لحاظ کنیم: «اگرچه متخیله، در تأمل آزاد اعیان، از زیبایی چنان سخن میگوید که گویی زیبایی از خود اعیان است، ولی به دلیل عینی نبودن این احساس، فرد موافقت دیگران را در تأیید داوری خود طلب میکند» (همان)؛ یعنی ما برای اینکه بهدرستی حکم زیباییشناسانه خود برسیم، چارهای نداریم جز اینکه نظر خود را موافق نظر دیگران بدانیم.
اما صدرالمتألهين درباره موجودات دیگر نیز از سویی به اصالت وجود حکم میکند و خارج را مصداق وجود میداند، یعنی درمـییابد کـه حقیقت عالم خارج منشأ تمام صفاتی است که به آن نسبت داده میشود؛ مانند: علم، قدرت، حیات و کمال (صدرالمتألهین، 1990، ج6، ص340) و از سوی دیگر هر مفهومی را که قابل صدق بر اشیای مختلف اعم از واجب و ممکن باشد، مفهومی وجودی میداند.