چکیده:
گافمن یکی از نظریهپردازان اجتماعی نیمه دوم قرن بیستم است که مدت درازی بهعنوان یک شخصیت حاشیهای در نظریه جامعهشناسی بهشمار میآمد. با استفاده از ابزاری که فرانظریه در نقد و بررسی نظریات در اختیار پژوهشگر میگذارد، بهسراغ نطریه نمایشی گافمن حرکت کردهایم. گافمن در عرصه نظریه جامعهشناسی موقعیت ویژهای دارد. از سویی وی را جامعهشناسی فاقد نظریهای کلی، تکرو، خارج از جریان اصلی تفکر نظری و مبدع اصطلاحات خودساخته و غریب میدانند و از سوی دیگر، پیوندهای اندیشه وی با دورکیم، زیمل، مکتب کنش متقابل نمادی و اتنومتدولوژی و تلاش وی برای بنیاد نهادن جامعهشناسی زندگی روزمره، او را به نظریهپردازی با موقعیت ویژه تبدیل میکند. وی برای خلق دیدگاه نظریاش، از منابع فکری بسیاری استفاده کرد. هدف اصلی این مقاله ارایه بینشی روشن از نظریه اجتماعی گافمن (نظریه نمایشی / (Theaterical performance با نگاهی بازاندیشانه و فرانظری است. نتایج این پژوهش نشان میدهد که نظریه نمایشی گافمن از انسجام نظری خوبی برخوردار است.
خلاصه ماشینی:
گافمن در میان محتوای برنامههای تحلیلیاش، به سه موضوع ساختارهای تعامل، ساختارهای خود و ساختارهای تجربه میپردازد و تلاش میکند تا موضوعات مشترکشناختی که افراد از آن برای تعیین معنای آنچه بهباور آنها در تعامل هر شخصی روی ميدهد، استفاده کنند.
2. چارچوب فرانظريه اتخاذ شده سه نوع فرانظریهپردازی وجود دارد که بیشتر براساس تفاوت محصول نهاییشان تعریف ميشوند: نوع اول فرانظریهپردازی که بهعنوان ابزاری برای دستیابی به فهم بهتر و عمیقتر نظریه است، شامل مطالعۀ نظریه بهمنظور ارائۀ درک بهتر و کاملتری از نظریۀ موجود است.
گافمن تحت تأثیر این عقیدۀ زیمل قرار گرفت که کنشهای متقابل ضرورتاً شکل کوچک و خرد فراگردهای اجتماعی نیستند؛ بلکه آنها مولّد و ایجادکننندۀ نظم اجتماعیاند و بهتر است که جامعهشناسی تحلیل صوری را بر توصیفهای تفسیری ترجیح دهد (تراورز، 1992).
5. مروری بر نظريۀ نمايشی گافمن نظریه نمایشی (Dramaturgy theory) حاصل کار میدانی اروینگ گافمن میباشد که در کتاب نمایش خود در زندگی روزانه (انتشار یافته در سال ۱۹۵۹م) چاپ و صورتبندی شده است (این نظریه، عملاً از دل پایاننامۀ دکترای گافمن استخراج شد).
او به زندگی اجتماعی به مثابه نمایشی نگاه میکند که کنشگران انسانی برای نمایش نقشهای خود و ارائۀ شخصیتهای مختلف به مخاطبان، روی صحنه میآیند و پس از هر نمایش، از صحنه خارج میشوند تا دوباره در نمایشی جدید، نقشی جدید ایفا کنند.
واقعیتهایی که در غیر این صورت، مبهم و ناروشن باقی میماندند؛ زیرا اگر قرار باشد کنش و فرد یا همان نقش او، برای دیگران معنادار باشد، باید طوری از نقش خود استفاده کند که در جریان تعامل، بیانگر چیزی باشد که قصد دارد آن را انتقال دهد.