چکیده:
نیچه در جهان فسلفه خود گزاره ای دارد تحت عنوان: «خدا مرده است» که در تاریخ فلسفه و
نظریات اجتماعی بسیار پو وسامه بوده است. تیجه حالت های به پادماتدتی از فواتین تاریخ و جوغر
تاریخنگاری ثابت که موجب توانایی و تسلط افرادی قدرتمند می شود را منجر به تخریب و آسیب
رساندن به تاریخ می داند. پوزیتویسم و دیگر نظریات اجتماعی براساس نوع تلقی خطی به تاریخ
شکل گرفته اند. متفکران این حوزه معتقدند همه جوامع بصورت آجناب ناپذیر به سمت آتوپیای
مدرن و رویای جهانی شدن(هم شکلی) درحال حرکت هستند. نیچه با نقد به این نوع تلقی از تاریخ
آن را نفی زندگی, حیات دانسته و این رویکرد را آپولونی و ضد دیونوسوس می داند.
خلاصه ماشینی:
کهون ،١٣٩٠: ٣٨٨) نيچه معتقد است مطالعه تاريخ به اميد کسب حداکثر ميزان شناخت عام ممکن مطلقا براي ما مضر است ، چون بسياري از اشکال شناخت مانند انديشه هاي تواضع و کناره گيري از دنيا در مسيحيت هستند که مانع شکوفايي استعداد هاي ما مي شوند از اين رو ما بايد نقدي تبارشناسانه از گونه هاي حقيقت تاريخي به وجود بياوريم ، نقدي که ما را قادر به گزينش آن عناصري از گذشته سازد که ما را قادر مي سازد تا در زمان حال به طور خلاق زندگي کنيم .
بنابراين وجود يا حقيقت از نظر نيچه تاريخي است که در هر دوري از تاريخ به نحوي خاص و با نامي ظاهر مي شود و بسته به اينکه اين وجود به چه نحو ادراک شود، وجود آدمي هم تعين خاصي پيدا مي کند و در هر دوري بشري تازه متولد مي شود به عبارت ديگر وي تاريخ را امري مدور و دوري بر مي شمرد که خواه ناخواه شرايط هميشگي خود را بر انسان تحميل ميکند و قدرت را از بشر براي بهره وري از زندگي مستقل و خلاق مي گيرد و باعث تباه و منحط شدن حيات وي مي شود.
(نيچه ، ١٣٩٠: ١٥١) بدين ترتيب اگر تاريخ مجموعه اي متغير از ارزش ها و تفاسير و همچنين وجود انسان وارث تاريخ خويش باشد، معنا و کارکرد عرف هاي تاريخي توسط کساني مشخص مي شود که اراده خود را بر اوضاع و شرايط تاريخ تحميل کرده و رويدادها را براي پيشبرد تفسير خودشان از زندگي ترتيب مي دهند.