چکیده:
کمدی, طنزء مضحکه یا بهطورکلی شوخی, بدیل تراژدی است. اگر تراژدی جهان
را جولانگاه قدرتهای شکستناپذیر خدایان و تقدیر در مبارزه با بزرگان و برگزیدگان
اجتماع میداند» کمدی با به سخره گرفتن قدرت. انسان عامی و تحقیرشده را پیروز معرکهی
قدرتمندانی میکند که در غیاب ای اما برای تعیین سرنئوشت ای برپا شدهاست. هرکجا
گریستن بر سرنوشت تراژیک بشر کفاف نمیدهدء شوخی این وظیفه را از طریق خنداندن
بهعهده میگیرد. بیهوده نیست که شکلکهای تیپیک تثئاتر به شکل دو چهرهی خندان و گریان
نشانداده میشوند. تراژدی و کمدی دو جنبهی متضاد اما به هم پیوستهاند که از همان ابندای
تاریخ» تئاتر را تعریف کردهاند.
قهرمان کمدی برخلاف تراژدی» تقدیر و سرنوشتسازان را با حیله و طراری - و گاه
حماقت - از سر راه برمیدارد. سلاح تغاتر اپیک در این مبارزهی نوین» نه خلسه و وادادگی
تماشاگرء بلکه برعکس برانگیختن هوشیاری و دانایی او در آگاهی مداوم از صحنهی تئاتر
بهعنوان صحنه تئاتر و نه بازسازی واقعیت بر صحنه ناشی میشود. تئاتر اپیک به تماشاگر
بهعنوان همکار در ک4 کشف واقعیت از طریق بازی و نمایش مینگرد و به همین دلیل تراژدی
از طریق محتوا و فرم مورد هجوم طنز قرارمیگیرد تا به جای ترس از تقدیر» تفکر انسانی از
وضعیت تقدیریاش و راههای مقابله با آن آگاه شود. در این مقاله خواهیم دید که نمایشنامهی
دایرهی گچی قفقازی بهمثابهی تئاتر نو و درهم شکنندهی معیارهای ارسطویی در تئاتر کهن؛
چگونه از عناصر کمیک (مضحکه و کمدی) در ساختار خحود سود جسته است تا بتواند
از ویژگیهایی از قبیل کاتارسیس و پیرنگ مستحکم ارسطویی فراتر رفته و نماپش را به
وسیلهی آگاهی تماشاگر از موقعیت خود در جهان مدرن تبدیل کند. بنابراین پرسش اصلی
این تحقیق آن است که در نمایشنامهی دایرهی گچی قفقازی چگونه از مولفههای کمدی برای
آگاهیبخشی تماشاگر سود میجوید؟ همچنین پرسش های اساسی دیگر تحقیق عبارتند از
ایا بین بسامد ارکان شوخی (کمدی و مضحکه) در نمایش دایرهی گچی قفقازی با بسامد
عناصر ارسطویی و اپیک» ارتباط مستقیم وجوددارد؟ آیا عمق شوخیها با عناصر ارسطویی با
اپیکی ارتباط معنا داری دارد؟
و عناصر کمدی برای تشخیص درست مخاطب در موقعیت واقعی خود در جهان به درستی
سود جسته و از این طریق آگاهی مخاطب را نسبت به وضعیت و جایگاهش در جهان توسعه
بخشد.
Comedy, humor or joke in general is an alternative to tragedy. If
the tragedy sees the world as the cradle of the invincible powers of the
gods and destiny in the struggle against the elders and the favorites
of society, by mocking the power, comedy helps the common and
humiliated man to win in the battle held by the powers in his absence,
but to determine his destiny. Wherever crying does not suffice for
the tragic fate of mankind, humor accepts the responsibility by
making them laugh. It is not in vain that typical theatrical emoticons
are shown in the form of two smiling and crying faces. Tragedy and
comedy are two contrasting but interconnected aspects that have
defined the theater since the beginning of history. The protagonist of
the comedy, unlike the tragedy, removes the destiny and fate-makers
by trickery - and sometimes stupidity. The weapon of epic theater in
this new struggle is not the ecstasy and commitment of the spectator,
but rather the arousal of his consciousness and knowledge in the
constant awareness of the theater stage as a theater stage and not the
reconstruction of reality on stage. Epic theater looks at the spectator
as a partner in discovering the reality through play and show, and
therefore tragedy is attacked by humor through content and form, so
that instead of fearing the fate, human thought becomes aware of its
fate and ways to deal with it. In this article, we will see how the play
“Caucasian Chalk Circle”, as a new theater and breaking the Aristotelian
standards in the old theater, has used comic elements (humor and
comedy) in its structure to be able to use features such as catharsis and
Go beyond the strong Aristotelian plot and transform the play by the
spectator’s awareness of his position in the modern world.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله خواهیم دید که نمایشنامهی دایرهی گچی قفقازی بهمثابهی تئاتر نو و درهم شکنندهی معیارهای ارسطویی در تئاتر کهن، چگونه از عناصر کمیک (مضحکه و کمدی) در ساختار خود سود جسته است تا بتواند از ویژگیهایی از قبیل کاتارسیس و پیرنگ مستحکم ارسطویی فراتر رفته و نمایش را به وسیلهی آگاهی تماشاگر از موقعیت خود در جهان مدرن تبدیل کند.
بنابراین پرسش اصلی این تحقیق آن است که در نمایشنامهی دایرهی گچی قفقازی چگونه از مولفههای کمدی برای آگاهیبخشی تماشاگر سود میجوید؟ همچنین پرسش های اساسی دیگر تحقیق عبارتند از: آیا بین بسامد ارکان شوخی (کمدی و مضحکه) در نمایش دایرهی گچی قفقازی با بسامد عناصر ارسطویی و اپیک، ارتباط مستقیم وجوددارد؟ آیا عمق شوخیها با عناصر ارسطویی یا اپیکی ارتباط معنا داری دارد؟ برایناساس فرضیهی تحقیق این است که برشت در این نمایشنامه توانسته است از مولفهها و عناصر کمدی برای تشخیص درست مخاطب در موقعیت واقعی خود در جهان به درستی سود جسته و از این طریق آگاهی مخاطب را نسبت به وضعیت و جایگاهش در جهان توسعه بخشد.
بنیامین استفاده از وقفه در تئاتر حماسی را با کارکردِ نقل قول در متون مکتوب مقایسه میکند، روشی که وی شخصا در آن تبحر داشتهاست» (وولین، ۱۹۹۴: ۱۵۱) شوخیهای اپیزود گروشه شوخی شمارهي ۱ : (تلاش دو ریاکار با استدلالهای مسخره): دو پزشک فرزند حاکم در نقش احمق و ریاکار که به نوبت جا عوض میکنند؛ هردو، هم احمقاند (زیرا نسخههای احمقانه میپیچند) و هم ریاکار (چون در پی از میان برداشتن یکدیگرند) اما احمق اصلی همسر حاکم است و این دو پزشک بهصورت مشترک ریاکار و شریر هستند.