چکیده:
متکلّمان در ماهیّت نفس اختلاف نظر دارند که آیا نفس جوهر است یا نه؟ قائلین به جوهر بودن نفس دربارۀ مجرّد بودن یا نبودن نفس اختلاف دارند. آرای متکلّمان متقدّم در مسالة تجرّد نفس با دیدگاه متاخّران متاثّر از فلاسفه تفاوت دارد. آنچه در آثار بیشتر قدما درباره تجرّد نفس دیده میشود، چیزی جز قول به مغایرت نفس با بدن نیست. بسیاری از متکلّمان وجود هر نوع مجرّد، چه عقلی و چه نفسی، را نفی میکنند و تنها خداوند را موجودی «مجرّد» به شمار میآورند. حال آنکه تاکید متکلّمان متاخّر بر تجرّد نفس است امّا حکما به امری مجرّد میگویند که روحانی محض بوده و مخلوط با مادّه نباشد. نتیجه ی بررسی براهین آنکه: برهان مبتنی بر تجرّد مفاهیم کلّی و برهان درک طبایع و مفاهیم کلیّه، نمیتوانند تجرّد همۀ نفوس انسانی را اثبات کنند. همچنین، صرف صدور افعال نامتناهی از نـفس نـاطقه مـستلزم تجرّد آن نیست. در برهان آگاهی قوّه عاقله به بدن در برخی موارد به دلیل باطل بودن یکی از مقدّمات، ناتمام است. در ارزیابی دو برهان عدم ضعف نفس با وجود ضعف قوای جسمانی و عدم صدور دو اثر متّضاد از فاعل جسمانی نیز هر دو برهان، اقناعی و ناتمام است. لذا، درواقع حقیقت نفس پشت پرده ابهام قرار دارد و کسی نتوانسته آنگونه که سزاوار است حقیقت آن را بیابد، جز اولیای الهی که به عالم مجرّدات راه یافتهاند.
Theologians disagree on the nature of whether the soul is the essence or not? Those who believe in the essence of being are divided on the divine or material nature of the soul. The opinions of the early theologians differ in the question of the immortality of the soul with the view of the late, influenced by the philosophers. Many theologians deny the existence of any single entity, both intellectually and morally, and consider only God as a "single" being. What is seen in the more ancient works of the immortality of the soul is nothing but belief in the contradiction between the soul and the body. However, the emphasis of the later theologians is on immortality. Among the later theologians influenced by philosophers, Khaje Nasir al-Din Tousi and Allama Helli are believers in the immortality of the soul. In this paper, the first attempt is made to explain the reasons of Khaje Nasir al-Din Tusi in terms of the sign of Allama Helli and other theologians and philosophers, and then to evaluate each of the arguments.
خلاصه ماشینی:
٢. آیا میان کلیت و تجرّد آن ، تلازم وجود دارد؟ ایراد این است که چه قائل به حلول مفاهیم کلی در نفس مجرد باشیم و چه محل ایـن مفـاهیم را جوهر جسمانی بدانیم راهی به اثـبات کلی بـودن این مـفاهیم به صورت مطلق نداریم ؛ چرا کـه در این صورت این مفاهیم به لحاظ وجود شـخصی خـود نمیتوانند کلی باشند؛ بلکه یک موجـود متشخص و متعین هستند، پس برای تبیین کلیت آنها نیاز به طرح اعتبار و حیثیت دیگـری داریم و این حـیثیت هـرچه که باشد بنا بر فرض جسمانی بودن ایـن مفـاهیم و محـل آنهـا قابـل تمسـک خواهد بـود و لذا بـرهان مـورد بحث در اثبات تجـرّد نفـوس تـوفیقی نخواهـد داشـت .
یعنی نفس میتواند کلّیات عقلیای، که مـجرد از وضـع و شـکل معین و مشترک بین اشخاص اند، را درک کند پس محل این صور کلی هـم بـاید ضرورتاً مجرد باشد و گرنه لازم خواهد آمد که بـه تبع محلّ دارای کم و وضع معین باشند و در نتیجه مجرّد و مشـترک نباشـند و ایـن خلـف اسـت ؛ بنابراین نفس که مـحلّ آنـهاست مـجرد است .
تقریر برهان این برهان میخواهد بگوید به علّت اینکه خود نفس بدون هیچ آلت و ابزاری میتوانـد ذات خـود را درک نماید، پس ادراک وجود دارد ولی مادّی نیست و حصول آن نیز با وساطت و ابـزار مـادّی نیست ، پس باید مجرّد باشد.