چکیده:
چکیده آواتار به کارگردانی جیمز کامرون روایتی از سفر جاه طلبانه انسان به سیاره ای به نام پاندورا است. منظور از این سفر به دست آوردن ماده معدنی نادری موسوم به آنابتنیم می باشد. این ماموریت تنها در صورت کوچ اجباری بومیان و تخریب «درخت زندگی»، بعنی اقامتگاهشان بر زمین معدن میسر می باشد. سربازان این مأموریت، توسط یک تیم علمی به رهبری دکتر گریس آگوستین همراهی می شوند. آنها در تلاشند جیک سالی سرباز معلول را از طریق «آواتار» که از ترکیب دی ان ای انسان و ناوی ساخته شده را به اجتماع بومی ها اعزام کنند تا ضمن مطالعه بر روی ساکنان این سیاره آن ها را متقاعد به تسلیم صلح آمیز نمایند. اما این امر محقق نمی شود؛ سرهنگ مایس کواریچ در فرماندهی تصمیم به توسل به نیروی نظامی می گیرد. جنگ بین مهاجمان و بومی ها منجر به آسیب های جدی زیست محیطی و سرکوب بومیان، به ویژه زنان می گردد. در اثنای جنگ، کامرون روایت عشقی جیک، سرباز زمینی و نیتیری از پاندورا را مطرح می سازد؛ عشقی که منجر به توهم زدایی از جیک در رویارویی با واقعیات زندگی در پاندورا می شود. از جمله مضامین آواتار بازسازی تاریخچه کشف و استعمار استرالیا، مشکلات زیست محیطی، مصرف بی رویه منابع طبیعی و نیز روابط زن و مرد می باشد. آواتار به عنوان محصولی از فناوری کامپیوتری در جهان مجازی، اشاره به اهمیت این تکنولوژی در آینده دارد ضمن آن که تلویحاً خیزش قدرت های سیاسی جدید از آسیا را برجسته می سازد.
خلاصه ماشینی:
آنها در تلاشند جيک سالي ٦ سرباز معلول را از طريق «آواتار» که از ترکيب دي ان اي انسان و ناوي ساخته شده را به اجتماع بومي ها اعزام کنند تا ضمن مطالعه بر روي ساکنان اين سياره آن ها را متقاعد به تسليم صلح آميز نمايند.
آواتار به عنوان محصولي از فناوري کامپيوتري در جهان مجازي، اشاره به اهميت اين تکنولوژي در آينده دارد ضمن آن که تلويحا خيزش قدرت هاي سياسي جديد از آسيا را برجسته مي سازد.
جيک قرار است از طريق آواتار، بدن ناوي ساخته شده از دي ان اي هاي انساني و ناوي، وارد جامعه بومي گرديده و با اين جامعه ارتباط برقرار سازد.
دکتر آگوستين با نگاه علمي خود به عنوان يک انسان شناس ، تخريب درخت زندگي را محکوم مي کند، زيرا حقيقت ارتباط همه موجودات زنده از طريق يک شبکه گسترده زيست محيطي در پاندورا را کشف مي کند؛ واقعيتي که توسط جامعه احساس شده و در سيستم عقيدتي آن ها منعکس شده است .
جيک اين ايده را در يکي از صحنه هاي فيلم قرار مطرح مي کند: «جريان انرژي، ارواح حيوانات ، اتصال عميق ، شبکه اي از انرژي که به تمام موجودات راه مي يابد، تمام انرژي ها به عاريت گرفته شده و روزي بايد آن را بازپس داد.
از اين رو است که جيک تصميم مي گيرد زندگي خود را به عنوان ناوي ادامه دهد، واقعيتي که نماد آن با تناسخ او در بدن آواتارش نشان داده مي شود.