چکیده:
فراوانی آموزههای سیاسی ـ اجتماعی نهجالبلاغه، سبب شده این کتاب همواره مورد توجه افرادی قرار گیرد که از وضعیت جامعه رضایت نداشته، در پی انقلاب ساختاری یا اصلاحات اجتماعی باشند. از اینرو در کنار استفادههای بهینه و سازنده از این کتاب، باید به گروههایی همچون سازمانمجاهدینخلق اشاره داشت که راه ناصحیح پیموده، تحقق پیشفرضهای خود را در نهجالبلاغه دنبال میکردند. در این نوشتار با روشی توصیفی ـ تحلیلی، بر خطبه16 که بیش از همه مورد توجه آنان بوده، تمرکز شده است. نخست برداشتهای سیاسی که اغلب بر محور انقلاب و لوازم آن پرسه میزند ارائه شده، آنگاه عیوب روشی و محتوایی آنان به نقد گرفته شده است. از نقدها میتوان به دخیل کردن پیشفرضها در فهم، بیمبالاتی نسبت به تاریخ، عصریاندیشی و غلبه نگاه کارکردگرایانه اشاره داشت. این مطالعه نشان میدهد استفاده بدون ضابطه گروههای سیاسی از نهجالبلاغه، تا چه حد میتواند از مقاصد امام فاصله بگیرد و به گمراهی بیانجامد.
کثره التعالیم السیاسیه والاجتماعیه فی نهج البلاغه، دفعت البعض ممن لا یرضیهم وضع المجتمع الی الاخذ مما فی هذا الکتاب من اجل احداث تغییر جذری او اصلاحات اجتماعیه. ومن هنا وعلی الرغم من المفاهیم النبیله التی تستلهمها المجتمعات البناءه من هذا الکتاب، لکن لابد من الاشاره الی جماعات مثل منظمه مجاهدی خلق التی سلکت طریقا مغلوطا للعثور علی افتراضاتها المسبقه فی کتاب نهج البلاغه. یاخذ هذا التحقیق بالمنهج الوصفی والتحلیلی لیسلط الضوء علی ما جاء فی الخطبه 16 من هذا الکتاب، التی کثیرا ما یرکزون علیها. ناتی ابتداء علی توضیح موارد فهمهم السیاسی الذی غالبا ما یوکد علی محور الثوره ومتطلباتها، ثم ناتی بعد ذلک علی نقد ما وقعوا فیه من اخطاء فی المنهجیه والمحتوی. من الانتقادات بمکن الاشاره الی تحمیل افتراضاتهم المسبقه علی فهمهم للنصوص، وتجاهل التاریخ وعدم الاعتبار به، اتباع منهج التفکیر العصری وغلبه النظره الوظايفیه. یکشف هذا التحقیق ان استناد هذه الجماعات السیاسیه الی نهج البلاغه بعیدا عن الضوابط، الی ای مدی یمکن ان یبتعد عن مقاصد الامام ویلقی بها فی هاویه الضلاله.
The abundance of socio-political teachings of Nahj al-Balaghah has
caused this book to be used by people who are not satisfied with the
state of society and are looking for a structural revolution or social
reform. Therefore, in spite of the uplifting concepts of the
constructive societies in this book, it is necessary to refer to groups
such as Mojahedini Khalq Organization that followed the wrong
path and pursued the realization of their presuppositions in Nahj al-
Balaghah. This article, in a descriptive-analytical manner, focuses on
Sermon 16, which has been the focus of their attention. First, the
political perceptions that are often based on the revolution and its
tools, then their methodological and content defects are criticized.
Criticisms include the inclusion of presuppositions in understanding,
a lack of emphasis on history, modern thinking, and the dominance
of the functionalist view. This study shows the irregular use of Nahj
al-Balaghah by political groups, to what extent it can distance itself
from the Imam's intentions and lead to misguidance.
خلاصه ماشینی:
(براي نمونه، نك: سازمان مجاهدين، 1359 الف: 2 / 99 و 158) همچنين مسعود رجوي در تعريف انقلاب به فرازي از همين خطبه استناد ميجويد (سازمان مجاهدين، 1358 ب: 38) يا موسي خياباني در دو سخنراني با اشاره به فرازي از اين خطبه، اهميت تجربه و بهرهگيري از آن را متذكر شده است (خياباني، بيتا: 9؛ انجمن جوانان مسلمان خزانه، بيتا: 10 ـ 9) شايان توجه آنكه پنج شماره نشريه مجاهد به برداشتهاي مجاهدين خلق از اين خطبه اختصاص يافته و دو جلد كتاب به نامهاي «رهبري و انقلاب» و «انقلاب از ديدگاه امام علي×» حاوي برداشتهاي اين گروه از خطبه 16 است.
(رهبري و انقلاب، بيتا: 9؛ نشريه مجاهد، 1358 ج: 8) آنان معتقد بودند سيستم كهنه و طبقاتي كه حاصل كليه مفاسد و بدبختيهاست، مانع اصلي راه تكامل بهشمار ميرود، لذا بر ريشهكنياش تأكيد داشتند (سازمان مجاهدين، بيتا ب: 95 ـ 94) بههميندليل «عادَت كَهَيْئَتِهَا» در فراز پيشين را همان احياي جاهليت طبقاتي در شكلي جديد تفسير كرده و اشاره داشتند كه جاهليت جديد در اصل و محتوا، با نوع قديمي آن تفاوتي ندارد و تثبيت انقلاب، مستلزم تغيير و تحول بنيادي در نظام جامعه است (رهبري و انقلاب، بيتا: 4 ـ 3؛ نشريه مجاهد، 1358 ز: 9) همچنين ازآنجاكه مجاهدين خلق، مبارزه را تنها راه نابودي سدهاي راه مجاهدين خلق بعثت پيامبر اسلام را انقلاب اول ناميده و پذيرش خلافت توسط امام× با هدف نابودي كليه مناسبات رژيم گذشته را انقلاب دوم ميناميدند.