چکیده:
پدیده خودکامگی سازوکار روانی انسان برای فرار از جنبههای منفی آزادی در جامعه است. فروم معتقد است انسان برای فرار از رنج تصمیمگیری تسلیم قدرتی برتر میشود؛ بنابراین، انسان با خودکامگی دچار سه حس متضاد میگردد: یا با احساس ناتوانی دربرابر قدرت برتر تسلیم میشود (مازوخیسم)، یا خودبزرگبینی و احساس تسلط بر دیگران دارد (سادیسم)، و گاه با همزیستی مازوخیستیـسادیستی با اجتماع ارتباط برقرار میکند که به ازدستدادن آزادی و استقلال فرد میانجامد. در اشعار بهبهانی، نمود این تلاشها با دو رویکرد تسلیم و تسلط در نوع ملایم آن در اجتماع اطراف سیمین نمود پیدا میکند. این جستار با روش تحلیلیـ توصیفی به بررسی سازوکارهای روانی برای گریختن از جنبههای منفی آزادی از دیدگاه اریک فروم در اشعار بهبهانی میپردازد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که سیمین بهبهانی در اشعارش مانند فروم به یک کل نیرومند تسلیم میشود که گاه این کل نیرومند معشوق مقدس و گاه سرنوشت (تقدیر مقدر) و گاه معشوق زمینی سیمین است که یارای مقابله با آن را ندارد. همچنین، گاه سیمین در اشعارش با سیطره بر معشوق تا آنجا پیش میرود که از خداوند میخواهد که با تسلط مطلق بر او بتواند بینهایت وی را رنج و آزار روانی دهد.
Authoritarianism is the psychological mechanism of man to escape from the negative aspects of freedom in the society. Fromm believes that man surrenders to a superior power to escape the suffering of decision-making. Consequently, through authoritarianism man suffers from three opposing feelings: either one surrenders with a sense of powerlessness to a superior power (masochism), or one has arrogance and a sense of domination over others (sadism), and sometimes one communicates with the society through a masochistic-sadistic coexistence which leads to the loss of individual freedom and independence. In Behbahani’s poems, these mechanisms are manifested in the community around Simin with two approaches of submission and domination in their mild forms. Using an analytical-descriptive method, this paper examines the psychological mechanisms for escaping from the negative aspects of freedom in Behbahani’s poems from Eric Fromm’s perspective. The findings show that in Simin Behbahani’s poems – as Fromm asserts – she surrenders to a powerful whole that is sometimes the sacred love and sometimes destiny (fatalism) and sometimes the earthly love of Simin whom she cannot resist. Furthermore, occasionally in her poems, Simin goes so far as to dominate her beloved by asking God to be able to inflict endless psychological suffering on him through absolute domination.
خلاصه ماشینی:
فروم معتقد است انسان براي فرار از رنج تصميم گيري تسليم قدرتي برتر ميشود؛ بنابراين ، انسان با خودکامگي دچار سه حس متضاد ميگردد: يا با احساس ناتواني دربرابر قدرت برتر تسليم ميشود (مازوخيسم )، يا خودبزرگ بيني و احساس تسلط بر ديگران دارد (ساديسم )، و گاه با هم زيستي مازوخيستيـساديستي با اجتماع ارتباط برقرار ميکند که به ازدست دادن آزادي و استقلال فرد ميانجامد.
در اين جستار، با سودجستن از منابع و مآخذ مکتوب در زمينۀ ادبيات ، روان شناسي و جامعه شناسي به بررسي سازوکارهاي رواني براي گريختن از جنبه هاي منفي آزادي برمبناي ديدگاه اريک فروم در اشعار سيمين بهبهاني پرداخته شده است .
فروم معتقد است انسان يا با احساس ناتواني و حقارت دربرابر قدرت تسليم ميشود، يا با احساس قدرت و خودبزرگ بيني ارادة تسلط بر ديگران را دارد و کوشش هايي که براي آرام کردن احساس ناامني و اضطراب انجام ميدهد، از دو حالت رواني مازوخيسم و ساديسم نشئت ميگيرد که هردو از گريز از آزادي و تنهايي و وابستگي به قدرت و قدرت طلبي ناشي ميشود.
بهبهاني اين وابستگي و تعلق خاطر به ديگري را در زندگي تجربه کرده و با خوارداشتن و طلب رنج ، فرديت و آزادي خود را از دست ميدهد: با من مورز مهر و مکن ياري من از تو جز شکنجه نميخواهم ديوانه ام ، چه چاره کنم ؟ دل را جز دردمند و رنجه نميخواهـم (بهبهاني، ١٣٩٤: ١٠٧) فروم ميگويد: کوششي که براي غلبه بر احساس ناتواني از راه نابودکردن نفس فردي به کار ميبريم تنها يک جنبۀ ناشي از تلاش هاي مازوخيسم است .