چکیده:
در این مقاله مطابق ترتیب بندهای تراکتاتوس، ابتدا به شرح مختصری از هستی شناسی ویتگنشتاین خواهیم پرداخت. ویتگنشتاین در حوزة هستیشناسی، بحث خود را با امر واقع آغاز میکند و سپس برای وضوح بخشیدن به این مفهوم، از مفاهیم حالات امور و اشیاء مدد میگیرد. در حوزه معناشناختی نیز - در پی ارائة یک نظریة معنا- با یک شرح کلی دربارة تصویرگری آغاز میکند و به دنبال آن به بررسی گزاره میپردازد و در نهایت تحلیل خود را با بکارگیری مفاهیم گزارههای پایه و اسامی، کامل میکند. در نگاه ویتگنشتاین، همواره میان دو ساحت زبان (اندیشه) و ساحت جهان تناظر برقرار است و تنها در این صورت است که می توان از معناداری گزارهها سخن به میان آورد. در این مقاله، تلاش میشود با تکیه بر آموزههای ویتگنشتاین در دو حوزة هستیشناسی و معناشناسی، به بررسی آراء وی پرداخته و نسبت میان این هر دو را مورد کنکاش قرار دهیم.
In this paper,, I will first introduce the ontological view of Wittgenstein as it appears in the Tractatus. He starts his ontological discussion with the discussion of facts, which he then clarified by appealing to the notions of state of affairs and simple objects. I will then discuss his semantic view, which is based on his Picture Theory of Language, which brings in the notion of propositions. In such an analysis, he appeals to the notion of basic or elementary propositions and names. In his view, there is an isomorphic relationship (actually correspondence) between the logical structure of language (and its mental counterpart, thought) and the world. It is only in such a relation which a proposition can gain any meaning, or Sense. In this paper, I will investigate the relationship between the early Wittgenstein's ontological and semantic views and the way these views are related to other basic logical ideas in the Tractatus.
خلاصه ماشینی:
بهاعتقاد ویتگنشتاین، گزارة پایه صادق است، اگر امر واقعی را که محقق شده است بهتصویر کشیده باشد؛ ازهمینرو در نزد ويتگنشتاين صدق و كذب گزاره را ميتوان صرفاً با تکیه بر صدق و كذب گزارههای پایه تعيين كرد، چنانکه بیان میکند: «هر گزاره بیان مطابقت يا عدم مطابقت با امكانهاي صدق گزارههاي پايه است» (4.
بنابراین، جهان مجموعة وضعيتهاي اموري است كه هركدام از آنها محصول اتصال و تناسب اعيان بهنحو معيني است و اين همان چيزي است كه ويتگنشتاين از آن با عنوان «فضاي منطقي» ياد ميكند (Anscombe 2001: 29)؛ بهعبارتی، چنانکه موریس بیان میکند، فضای منطقی محدودة احتمالات است و وقوع امر واقع تحقق برخی از این احتمالات است (Morris 2008: 26).
دراينصورت، اين سؤال پيش ميآيد كه اين صورت تصويري چگونه صورتي است؟ يا اگر ميتوانيم صفات مادي را حذف كنيم آن چیست که امر واقع با تصوير در آن سهيم است؟ 19 پاسخ ویتگنشتاین این است که هردو صورت منطقی مشترک دارند، چنانکه خود اشاره میکند: «آنچه هر تصوير در هر صورتي بايد هماهنگ با واقعيت داشته باشد، به اين منظور كه قادر باشد آن را توصيف كند، بهدرستی یا نادرستی، صورت منطقي (logical form) است يعني صورت واقعيت» (18.
مطابق ديدگاه تراكتاتوس ميان صدق و معناداري رابطة بسيار نزديكي وجود دارد، اما این بدان معنا نیست که ملاک صدق و معناداری گزاره یکی است، چنانکه در رساله آمده است: «تصوير با آنچه بهتصویر درآمده است دارای صورت منطقی مشترک است» (2.