چکیده:
نسبت فلسفه بهویژه معرفتشناسی با علوم از مسائل مهم در هر علمی است. هدف این پژوهش گشودن باب گفتوگو در زمینۀ خانوادهدرمانی بر اساس فرهنگ اسلامی از رهگذر بررسی پیشفرضهای معرفتشناختی پسامدرن و نقد آن از نگاه علامه طباطبایی در این حوزه است. روش این پژوهش بنیادی، توصیفی – تحلیلی از نوع تحلیل محتوای کیفی است. پنج مبنای معرفتی پسامدرنیسم، یعنی نفی عینیتگرایی، ضدیت با سوبژکتیویسم، گسست تاریخی، نفی فراروایتها و اصالت زبان از نگاه علامه طباطبایی مردود است. خانوادهدرمانی مبتنی بر معرفتشناسی پسامدرن با نفی حقیقت خانواده و نیز نفی اطلاق صدق و کذب به قضایای مربوط به خانواده معتقد است با گفتوگو در خانواده، حقیقت و معنا ایجاد میشود. بنابراین درمانگر یک متخصص بیرون از خانواده نیست که با ارائۀ احکام کلی و الگو برای خانواده، به آسیبشناسی و درمان خانواده بپردازد. درحالیکه خانوادهدرمانی مبتنی بر اندیشۀ علامه طباطبایی با اصولی مانند حقیقت فطری برای خانواده، هدف استکمالی برای فرد و نوع انسانی در فضای خانواده، قابلیت صدق و کذب قضایای مربوط به خانواده در راستای رسیدن به هدف کمال شخصی و نوعی، امکان دستیابی به قضایای حقیقی دربارۀ خانواده از طریق عقل، فطرت و وحی و نیز امکان ارائۀ الگو به خانوادهها از سوی درمانگر مشخص میشود. خانوادهدرمانگر باید با توجه به مبانی فکری و اعتقادی و فرهنگ بومی به آموزش خانواده، آسیبشناسی و درمان خانواده بپردازد.
The relationship between philosophy especially epistemology with sciences is considered as an important issue in any science. The purpose of this research is opening the conversation pertaining to the healing of family based on the Islamic culture via the investigation of postmodern epistemological presumptions and its criticism in view of Allameh Tabatabaee. The method of this fundamental research is a qualitative analytical description. Five foundations of epistemological postmodernism including the negation of objectivism, opposition to the subjectivism, historical interlude, negation of post narrations, and priority of language is rejected in view of Allameh Tabatabaee. The healing of family on the basis of postmodern epistemology along with negation of the truth of family as well as the absoluteness of truth and falsity towards the issues of family believes in the negotiation in family, so the healer is not a specialist out of the family to do pathology by presenting some general decrees and patterns in favor of it. Whereas, family healing in view of Allameh Tabatabaee is evident with principles like the natural fact for family, the culminate aim for person, and kind of human in the atmosphere of family, the capability of verification and falsification of issues on family in line with achieving personal and generic perfection as well as the possibility of achieving factual issues on family through the wisdom, nature, revelation, and also the possibility of presenting pattern to the families by the healer. Hence, the family healer is obliged to instruct the family and do pathology and healing by considering the intellectual and belief foundations besides the native culture.
خلاصه ماشینی:
آنان معتقدند افراد نه تنها معنا و واقعيت را ميسازند؛ بلکه گروه مشاهده گـران واقعيـت هـاي پذيرفته شدة اجتماعي را ميسازند (به تصویر صفحه رجوع شود) همان گونه که مشاهده ميشود، نوع نگاه اين خـانواده درمـانگران بـه خـانواده بـه عنـوان يک اجتماع کوچک ، تحت تأثير معرفت شناسي پسامدرن و جنـبش سـازه نگـري اجتمـاعي قرار گرفته و معتقدند حقيقت ، مصـنوع اجتمـاع اسـت .
ابهاماتي که در اين زمينه وجود دارد، اين است کـه مبـاني ايـن نظريـه هـاي خـانواده درمـاني چيست ؟ آيا مباني آنها با مباني فکـري مـا سـازگاري دارد؟ انديشـۀ فلسـفي آنـان در حـوزة خانواده در بوتۀ نقد و نظر چگونه خواهد بود؟ آيا مباني معرفت شناسـي علامـه طباطبـايي از ظرفيت لازم براي نظريه پردازي در زمينۀ خـانواده درمـاني برخـوردار اسـت ؟ پاسـخ بـه ايـن پرسش ها، به شناسايي پيش فرض هاي معرفت شناختي پسامدرن در حـوزة خـانواده درمـاني و نقد آنها و نيز بررسي قابليت هاي مباني معرفت شناسي علامه طباطبايي به منظور به کـارگيري در اين حوزه خواهد انجاميد که جنبۀ نوآورانۀ اين پژوهش را تأمين خواهـد کـرد.
ايـن نظريه ، خانواده درمانگرهاي مدرن را به عنـوان مهندسـاني کـه «ماشـين خـانواده » را درسـت کردنـد، معرفـي مـيکننـد و اعتبـار کمتـري بـه آنهـا مـيدهنـد (به تصویر صفحه رجوع شود) فرض هاي ما راجع به واقعيت به کمک تبادل پيـام (زبـان و گفـت وگـو بـا ديگـران ) شـکل ميگيرند؛ بنابراين تمـامي دانـش مـا حاصـل يـک بافـت اجتمـاعي اسـت .