چکیده:
جهان همواره دستخوشِ شری ویرانگر بوده است و هر انسانی در مسیر زندگیاش رنج را بهنحوی تجربه کرده است. پس اگر به دیدۀ اغماض به شر ننگریم، درمییابیم که بررسی رنجِ بشری میتواند بخشی از پاسخهای انسان را در خصوص شر بدهد. سیمون وی، با مطرح کردنِ محنت، نهتنها در تلاش است به برخی پرسشهای دربارۀ شر پاسخ دهد، بلکه بهواسطۀ محنت انسان را با ابعاد دیگرش آشنا میسازد و آن را گامی در جهت خودشناسی معرفی میکند. برای انسانِ از خود بیگانۀ دنیایِ مدرن، پاسخ به چراییِ محنت، موهبتی رهاییبخش به موجب بازگشت به خویشتن حقیقی خویش است، چراکه آنچه انسان را حقیقتاً آزاد میکند، فهمِ حقیقت است و محنت انسان را در رسیدن به آن یاری میرساند. در این نوشتار به روش توصیفی-تحلیلی و با مراجعه به آثار اصلی سیمون وی و شارحان او مسئلۀ محنت در اندیشۀ این بانوی فرانسوی بررسی میشود.
The world has always been subject to a destructive evil, and every human being has experienced suffering in some way in his/her life. Therefore, if we do not look at evil with the connivance, we can find that the study of human suffering can constitute a part of the human's answers about evil. By propounding affliction, Simon Weil not only tries to answer some questions about evil, but also introduces the human to his other dimensions through affliction, as she introduces it as a step towards self-knowledge. For the self-alienated human of the modern world, the answer to causes of affliction is a liberating gift due to his return to his true self, because what truly liberates the human is the understanding of truth, and affliction helps him to achieve it. Therefore, in this article, the issue of affliction in the thought of this French scholar is examined in a descriptive-analytical manner by referring to Simone Weil's main works and those of her commentators.
خلاصه ماشینی:
از نگـاه او ميـان رسـيدن بـه خـدا و تجربـۀ محنـت رابطه اي جداييناپذير وجود دارد ( ٢٨ :٢٠٠٣ ,Thibon &Perrin )؛ بـه طـوري کـه بعـدها در نوشته هايش چنين مينويسد: «محنت ، موهبتي است از سوي پروردگار، زيرا تنها در محنـت است که شگفتي شيؤە الهي وجود دارد که انسان اين اقبال را به دست ميآورد تـا بتوانـد بـا خدا ارتباط برقرار کند، همانند داستان ايوب » (٥٤ :٢٠١١ ,Yourgran).
پس يا بايد خدا از قدرتش کناره گيـري کنـد تـا جهـان خلقت باشد يا اگر انسان کمال و رسيدن به خير را طالب است ، بايد از وجودي کـه بـه او (آدمي) عطا شده است ، صرف نظر کند تا اين گونه بتواند در سطحي ديگر به کمال برسد.
٥. ويران سازي خويشتن خيالي و درک واقعيت از طريق محنت برخلاف لايب نيتس که معتقد بود جهان موجود بهترين جهان ممکني اسـت کـه پروردگـار ميتوانست آن را خلق کند، سيمون وي بر اين باور بود که هـر تلاشـي بـراي توجيـه شـر بيهوده است و خدا جهاني را خلق کرده است که بهترين ممکن نيست ، اما آنـي اسـت کـه تمام خير و شر را در بردارد و انسان در دورترين فاصله از خدا قرار گرفته است ، فاصـله اي به اندازٔە زمان و مکان (جهان خلقت ) و اين جايگاه تا حد امکان از خير فاصله دارد و ايـن جايگاه نامطلوب است (٧٩ :٢٠٠٣ ,Weil).
البته درست است کـه محنـت مفـرط قـدرت «مـن » را از انسـان ميگيرد و با هيچ بودنش مواجه ميسازد، اما الزاما از نگـاه وي ايـن امـر سـبب اتصـال بـه خيـر نخواهد شد، حتي اين امکان هست که موجب خداناباوري و ديدگاه ماترياليستي در انسان شـود (٢٦ :٢٠٠٣ ,Weil).