چکیده:
بنابر کثرت گرایی، حقیقت غایی یگانه، به صورتهای متفاوت در تمامی سنتهای دینی بزرگ، تجربه و درکمی شود. در این مقاله از میان سه نوع کثرت گرایی، کثرت گرایی هیک نقد و بررسی می شود.کثرت گرایی او بطور کلی بر دو اصل استوار است 1- الگوی معرفت شناختی کانت 2- انسجام گرایی درصدق.براساس الگوی کانتی، ماهیت حق فی نفسه فراتر از حدود مفاهیم بشری است این حق به تعبیر ادیان غربیاست که به صورت « حق نومنی » و به تعبیر کانت « بدون شکل » و به تعبیر ادیان شرقی « غیرقابل وصف »رشته ای از پدیدارهای الهی برای بشر به تجربه درم یآید. ایراداتی بر این دیدگاه وارد است و در تطبیق می تواناین دیدگاه را شبیه دیدگاه اهل تعطیل در سنت اسلامی دانست. معنای صدق در دیدگاه هیک معنایی جدیددارد که با دیدگاه فلاسفه ای چون علامه طباطبایی و مطهری متفاوت است.دیدگاه هیک در نهایت به دیدگاه عمل گرایان نزدیک می شود زیرا به کارایی ادیان، به عنوان مؤیدی برایوجود مطلق استناد می کند. لذا در گفتار او چرخشی را از نظری ه ی انسجام گرایی ب ه سمت عمل گراییمی بینیم.
According to pluralism, in all great religious traditions, the unique finaltruth is experienced and comprehended in different forms. Here, amongthree kinds of pluralism, Hick’s pluralism is examined. His pluralism ismainly based on two principles: (1) Kant’s epistemological model; (2)truth-coherentism.According to Kant’s model, the nature of Haq [= the Truth] in Himself, isbeyond the limits of man-made concepts. Haq is called “inexpressible” inWestern religious language, “without-form” in Eastern religious language,and “noumenal truth” in Kantian language, being experienced by humanbeings in the form of a chain of divine phenomena.Some objections are proposed to this view, seemingly similar to the viewsof proponents of Ta’til (Gnosticists) in Islamic tradition. Truth has newconnotation in Hick’s view, which is different from that of Islamicphilosophers such as ‘Allameheh Tabatabei andd Motahhari.Hick’s view, finally, approaches to pragmatist view, since he refers to theeffectiveness of religions as an evidence for the Absolute Being.Therefore, we can see a turn in his views from coherentism towardspragmatism.
خلاصه ماشینی:
هيک در چند موضوع مهم ، از جملـه در بحث تجربه ديني و به ويژه در تبين تلقي خـاص خـود از حقيقـت مطلـق ، متـأثر از الگوي معرفت شناختي کانت بوده است بر اين اساس ، وي در آثار متعـدد خـويش بـا استفاده از فرضيه ي نوع – کانتي نظريه خود را درباره ي ارتبـاط اديـان بـا يکـديگر و کثرت گرايي ديني به تصوير مي کشد.
-1 آنچه فرضيه ي کثرت گرايانه مطرح مي کند اين است کـه يـک واقعيـت فـي نفسه واحد وجود دارد و به طرق مختلفي در سنتهاي ديني مختلف ظهور مـي يابـد و تجربه مي شود.
بلکه آن واقعيت في نفسه ، امر سومي است که هيچ يک از اين وصـف متضـاد يعني شخصي بودن و غير شخصي بودن را دارا نيست بر اساس اين تفسير هم اديـان اصلي به دو معنا در يک سطح قرار دارند : الف ) همه ي آنها به طور يکسان صحيح اند، اگر ادعاهاي به ظاهر متضاد آنها حمل بر اوصاف واقعيتهـاي پديـداري مختلـف آنهـا شود.
(عـارفي ، ص (46 به عبارت ديگر، ديدگاه کانت از اين حيث که به نومن (وجود اشـياء و جهـان خـارج ) مستقل از ما عقيده دارد، نوعي «واقع گرايي هستي شناختي » است ، اما از اين حيـث که از نظر او به نومن و حقيقت اشياء نمي توان معرفت پيدا کرد، به «شکايت معرفـت شناختي » منجر مي شود.