چکیده:
واژه فنومن از ابتدا تا زمان هوسرل معانی مختلفی به خود گرفته است اولین بار یونانیان بین آنچه درعالم خارج از ذهن وجود دارد و آنچه در درون ذهن است، تمایز قائل شده اند. آنها آن چه در عالمخارج از ذهن وجود دارد نومن و آن چه بر ذهن ما آشکار می شود، فنومن نامیدند. فلاسفه پس ازیونان توجه چندانی به این واژه نداشتند تا این که لامبرت و کانت با استفاده از آن واژه، فنومنولوژیرا ابداء کردند و آ نرا برای نوعی شناسایی بکار بردند. پس از کانت، هگل این واژه را به معنایی وسیعبکار برد و نام اصل یترین کتاب خود را فنومنولوژی روح گذاشت و منظور او از فنومنولوژی، شناختجلوههای روح بود. پس از هگل، هوسرل نیز معنایی متفاوت با فلاسفه پیشین خود از واژهفنومنولوژی وضع کرد و آن را روشی دانست که با بکار بردن آن می توان به ماهیات اشیاء پی برد وساختار آگاهی را شناخت.
This paper is aimed at, first to provide a short background on thehistory of the concept of phenomenon among the pre Husserlphilosophers and second to make a comparative study among Greekphilosophers, Kant, Hegel, and Husserl views on this concept. In orderto make such comparison, first, their ideas on phenomenon areillustrated and then the similarities and differences of their descriptionabout this concept have been articulated. By pointing out thedifferences and also by concentration on their similarities betweenthese philosophers, I am of the opinion that this concept should studyhistorically. It is followed that we should otherwise distinguish betweenthe concept of phenomenon and phenomenology. The concept ofphenomenon among these philosophers is common but the concept ofphenomenology is so different. Kant used “phenomenology” as ascience in which we can know the appearances of things. Hegelunderstood phenomenology as a science in which we explain theexperience of consciousness, and Husserl claimed that phenomenologyis a method for finding out the essence of things in the consciousness.
خلاصه ماشینی:
چکيده واژه فنومن از ابتدا تا زمان هوسرل معاني مختلفي به خود گرفته است اولين بار يونانيان بين آنچه در عالم خارج از ذهن وجود دارد و آنچه در درون ذهن است ، تمايز قائل شده اند.
پس از هگل ، هوسرل نيز معنايي متفاوت با فلاسفه پيشين خود از واژه فنومنولوژي وضع کرد و آن را روشي دانست که با بکار بردن آن مي توان به ماهيات اشياء پي برد و ساختار آگاهي را شناخت .
او با استفاده از ابداعي که کانت و لامبرت از واژه ي فنومن داشتند نام علم شناخت اطوار روح را فنومنولوژي گذاشت و چهارمين معنا از فنومن را هوسرل اخذ کرد و آن را بر روشي گذاشت که به وسيله ي آن مي توان حقيقت ماهيات را کشف کرد بدون اينکه نيازي به عالم خارج از ذهن باشد.
١ اما در واقع اين رويکرد کانت نبود که در نگاه پديدارشناسان بعدي اهميت پيدا کرد بلکه استعلايي گرايي کانت که با بکار بردن واژه ي فنومن در مقابل نومن معنا يافت ، مورد توجه فيلسوفاني مانند هگل ، هوسرل و هايدگر قرار گرفت .
اما هگل معنايي جديد و متفاوتي از معناي يوناني فنومن به اين واژه داد و شناخت همه ي پديده هاي عالم در بستر تاريخي خود را فنومنولوژي روح گذاشت .
Husserl, Edmond, Ideas, general introduction to pure phenomenology, translated by W.