چکیده:
هدف این پژوهش اضافه نمودن سرمایه نامشهود به الگوی ادوار تجاری حقیقی تحت یک مدل تعادل عمومی و بررسی پدیده «صرف ارزش» در این چارچوب است. نظر به محدودیتهایی که در مطالعات مشابه برای بازار سهام ایران وجود داشته است، ضروری به نظر میرسد تا از زاویهای جدید با وارد نمودن سرمایه نامشهود و در چارچوب الگوی تعادل عمومی، بازار سهام ایران و معمای «صرف ارزش» در حالتهای مختلف مقایسه و تحلیل گردد. در این راستا با در نظر گرفتن سناریوهای مختلف به واکاوی الگوهای مختلف و تحلیل مسیرهای پویای تعادلی در قالب نظریه ادوار تجاری حقیقی پرداخته شده است. واکاوی دادهها با استفاده از برنامه داینر در فضای نرمافزار متلب بر اساس روش مونتکارلو از زنجیره مارکوف در قالب الگوریتم متروپولیس هستینگز صورت گرفته است. بهطورکلی نتایج حاکی از این حقیقت است که الگویی که سرمایه نامشهود در آن لحاظ شده است، بهتر از سایر الگوها میتواند تحولات بازار سهام و بهخصوص میزان تفاوت میان سهام رشدی و ارزشی را که بیانکننده صرف ارزش است را توضیح دهد. همچنین نتایج نشان میدهد به دلیل پاسخ متفاوت دو سرمایه مشهود و نامشهود به تکانههای بهرهوری در اقتصاد، صرف ریسک بیشتری برای سرمایه فیزیکی نسبت به سرمایه نامشهود قابل مشاهده میباشد. بهعلاوه در تمام الگوهایی که سرمایه نامشهود در کنار سرمایه مشهود در نظر گرفته شده است، بازدهی بالاتری برای سرمایه مشهود نشان داده شده است.
The purpose of this study is to add the intangible capital to real business cycle models in general equilibrium model. In this framework, the dynamics of the economy and value premium puzzle are also examined. Due to the limitations existing in similar studies for the stock market in Iran, it is essential to add the intangible capital to general equilibrium model for Iranian stock market. Then, value premium puzzle in different situations were compared and analyzed. In this regard, four different regressions are carried out. In order to analyze the data, the Dynare program in the MATLAB software environment is used based on the Markov chain Monte Carlo within the framework of the metropolis-Hastings Algorithm. The results indicate that the addition of intangible capital to the real business cycle model can cause the reduction of the volatility in the growth of physical capital as well as the increase of its efficiency. In addition, the results demonstrate that a model employing intangible capital is susceptible to a higher risk premium for the physical capital in comparison to intangible capital. Therefore, it is concluded that a model with intangible capital is better than the other models explaining the value premium of the stock market in Iran.
خلاصه ماشینی:
سؤال اصلی این پژوهش این است که کدامیک از مدلهای تصریحشده میتواند معمای صرف ارزش در بازار سهام ایران را بررسی یا توجیه نماید؟ همچنین پویاییهای مدل ادوارتجاری حقیقی تحت سرمایه نامشهود به چه صورت خواهند بود؟ 2.
فوکوتا و یامانه (Fukuta & Yamane, 2015) در مطالعهای تحت عنوان «صرف ارزش و مدت زمان سهام ضمنی در بازار سهام ژاپن»، عملکرد مدلهای قیمتگذاری دارایی، مدل سه عاملی فاما- فرنچ(Fama-french three-factor model) و مدلی شامل رابطه عامل ریسک با مدت زمان سهم را با هم مقایسه مینمایند.
آنها نشان دادند که سرمایه جدید کمتر از محصولات سرمایهای قدیمیتر در معرض شوکهای بهرهوری کل قرار میگیرد که این نتیجه از نظر کمی برای توجیه صرف سهام بالا و همچنین نوسانات بازدهی بازار سهام بااهمیت است.
چنانچه طرحهایی که جدید ایجاد میگردند را بنامیم، خواهیم داشت: (19) (به تصوير صفحه مراجعه شود) با بهکارگیری معادله 17 خواهیم داشت: (20) (به تصوير صفحه مراجعه شود) تولید کل را میتوان بر حسب مصرف ((به تصوير صفحه مراجعه شود) )، سرمایهگذاری مشهود ((به تصوير صفحه مراجعه شود) ) و سرمایهگذاری نامشهود(به تصوير صفحه مراجعه شود) نوشت: (21) (به تصوير صفحه مراجعه شود) 3-1-6 مسئله تصمیمگیری با فرض بازار رقابت کامل در شرایطی که واحدهای تولیدی و طرحها در دادوستد هستند، تخصیص تعادلی و قیمتها از حل مسئله حداکثرسازی مطلوبیت حاصل میگردد: (22) (به تصوير صفحه مراجعه شود) مدل استفادهشده در این مطالعه ضمن حفظ ویژگیهای مدلهای استاندارد ادوار تجاری حقیقی با انعطافپذیری آن، این امکان را فراهم میکند که همزمان هر دو بازدهیهای سرمایه مشهود و نامشهود علیرغم ناهمگنی در بهرهوری واحدهای تولیدی و کیفیت طرحهای سرمایهگذاری لحاظ گردد.
در این راستا اضافه کردن سرمایه نامشهود به مدل ادوار تجاری حقیقی نوسانات رشد سرمایه فیزیکی را کاهش میدهد و همچنین نتیجه دیگر این است که در هر دو مدل پایه و مدل اول نسبت به مدلهای دوم و سوم همبستگی بیشتری بین رشد تولید و رشد مصرف وجود داشته است.