چکیده:
گادامر و ریکور از چهرههای برجستة هرمنوتیک فلسفی به شمار میآیند؛ اما با وجود همانندیهای دیده شده در نظام هرمنوتیکیشان، تفاوتهای چشمگیری با هم دارند. از آن جمله میتوان به «سویة کاربردی» در تلقی گادامری و «به خود اختصاصدادن» در اندیشة ریکوری اشاره کرد. گادامر در جریان فرایند فهم، به دو عنصر «فهم» و «تفسیر»، رکن سومی به نام «سویة کاربردی» نیز میافزاید. درواقع «سویة کاربردی» تابعی از اصل مرکزی هرمنوتیک فلسفی است که براساس آن، فهم همواره بر یک وضعیت زمانی، تاریخی و انضمامی استوار است؛ اما «به خود اختصاصدادن» در نظریة قوس هرمنوتیکی ریکور، پس از مرحلة اول و دوم یعنی «تبیین» و «فهم» قرار میگیرد. مرحلة «تبیین» به بررسی ساختار لفظی متن و مرحلة «فهم» به عمق معناشناختی متن مربوط میشود و با هدف وصول به نیّت مؤلف (مؤلف ضمنی) انجام میپذیرد؛ اما هدف نهایی تفسیر به «خود اختصاصدادن» است؛ یعنی مفسّر با نگاهی سوبژکتیو و با زمینهزداییکردن متن از وضعیت زمانی و تاریخی، و با دخیلکردن انتظارها، پسندها و پیشداوریهای خود، متن را از تملک مؤلف و زمینة آفرینش آن، به تصاحب خویش درمیآورد و به فهمی تازه از خویشتن نائل میآید. در میان متون عرفانی، اعم از نظم و نثر، شاهد تحقق عینی این دو رویکرد تفسیری در مقام عمل هستیم. چنانکه نمونههای آن را در این پژوهش و در مثنوی معنوی، کشفالاسرار،نامههای عینالقضات و... نشان دادیم. در این پژوهش، با روش توصیفی ـ مقایسهای به تبیین نظری و کاربستی اصل «سویة کاربردی» و «به خود اختصاصدادن» در برخی از متون عرفانی پرداخته میشود.
Gadamer and Ricoeur are prominent figures of philosophical hermeneutics. Despite the similarities observed in their hermeneutic system, they have significant differences, too. These include ‘application’ in Gadamer’s view and ‘appropriation’ in Ricoeur's thought. During the process of understanding, Gadamer adds a third pillar called the ‘application’ to the two elements of ‘understanding’ and ‘interpretation’. In fact, ‘application’ is a function of the central principle of philosophical hermeneutics, according to which understanding is always based on a temporal, historical, and concrete situation. However, ‘appropriation’ in Ricoeur’s theory of the Hermeneutic Arc is placed after the first and second stages (i.e. explanation and understanding). The stage of ‘explanation’ is related to the study of the verbal structure of the text while the stage of ‘understanding’ is related to the semantic depth of the text and is done with the aim of reaching the intention of the author (the implied author). However,the ultimate goal of interpretation is appropriation, that is, the interpreter takes the text from the author’s possession and the ground of its creation and acquires a new understanding of himself by taking a subjective view and de-contextualizing the text from the temporal and historical situation, and by incorporating his own expectations, likes, and prejudices. Among mystical texts, including poetry and prose, the objective realization of these two interpretive approaches in practice can be observed in texts such as Mathnavi Manavi, Kashf al-Asrar, Letters of Ayn al-Quzat, etc. In this research, a descriptive-comparative method is used to theoretically explain and apply the principles of ‘application’ and ‘appropriation’ in some mystical texts
خلاصه ماشینی:
درواقع «سويۀ کاربردي » تابعي از اصل مرکزي هرمنوتيک فلسفي است که براساس آن ، فهم همواره بر يک وضعيت زماني ، تاريخي و انضمامي استوار است ؛ اما «به خود اختصاص دادن » در نظريۀ قوس هرمنوتيکي ريکور، پس از مرحلۀ اول و دوم يعني «تبيين » و «فهم » قرار مي گيرد.
مرحلۀ «تبيين » به بررسي ساختار لفظي متن و مرحلۀ «فهم » به عمق معناشناختي متن مربوط مي شود و با هدف وصول به نيت مؤلف (مؤلف ضمني) انجام ميپذيرد؛ اما هدف نهايي تفسير به «خود اختصاص دادن » است ؛ يعني مفسر با نگاهي سوبژکتيو و با زمينه زداييکردن متن از وضعيت زماني و تاريخي، و با دخيل کردن انتظارها، پسندها و پيش داوريهاي خود، متن را از تملک مؤلف و زمينۀ آفرينش آن ، به تصاحب خويش درميآورد و به فهمي تازه از خويشتن نائل ميآيد.
با اين حال خطاست اگر نکتۀ مورد نظر گادامر را به غلط تعبير کرده و از آن به طور ضمني چنين نتيجه بگيريم که مفسر صرفا معاني خاص خود را بر متن تحميل ميکند يا آنکه فقط معناي متن از ديد خود (و نه معناي فينفسۀ آن ) را ميفهمد» (کوزنزهوي، ١٣٨٥: ١٤٦)؛ بنابراين تصور گادامر از «اطلاق / کاربرد» شباهت بسياري با مفهوم فرونسيس دارد؛ زيرا آن نيز به معناي اعمال چيزي بر چيزي نيست ؛ مثلا آن طور که استادکار برداشت ذهني خود را بر مواد فيزيکي اعمال ميکند، بلکه مفهوم کاربرد بيشتر به درک آن چيزي مربوط ميشود که در يک وضعيت رخ داده است (همان : ١٥٤).
٢ـ٢ «به خود اختصاص دادن » در نظريۀ هرمنوتيکي ريکور پل ريکور در عين حال که برخي از مباني اصلي هرمنوتيک هستيشناسيک را ميپذيرد (ازجمله اينکه فهم گونه اي از هستي است ؛ هدف تفسير متن نيت مؤلف نيست و...