چکیده:
ژنت برای بررسی انواع روابط میانمتنی متون، اصطلاح ترامتنیّت را مطرح میکند. ژانر یا گونة عرفانی بخش مهمی از ادب فارسی را به خود اختصاص داده است؛ به همین سبب، مطالعة ترامتنی متون برجستة عرفانی زوایای پنهان و ناگشودة میان آنها را روشن میکند. این پژوهش که به روش توصیفی ـ تحلیلی انجام شده، نخستین گامی است که مناسبات ترامتنی چهل و شش حکایت مشترک النوبة الثالثة کشفالأسرار و روحالأرواح را از منظر تئوری ترامتنیّت ژنت بررسی کرده است. بهطور کلی نتایج این پژوهش عبارت است از: 1) از میان چهل و شش حکایت موجود در این دو کتاب، ده حکایتْ ذیل بینامتنیّت صریح، نوزده حکایت در شمار بینامتنیّت غیرصریح و هفده حکایت در ذیل بینامتنیّت ضمنی قرار میگیرد؛ 2) نتیجة جستوجوهای پیرامتنی نیز بیانگر آن است که همانندیهای بسیاری ازنظر صورت و معنا در عنوانها و صدر و ذیل آن حکایات وجود دارد. همین امر نویسندگان این پژوهش را هرچه بیشتر به درستبودن گمانة اقتباس میبدی از سمعانی هدایت میکند؛ 3) ازنظر رابطة سرمتنی، تقسیمبندی این دو کتاب عرفانی در ذیل گونة عرفانی تأیید میشود؛ 4) از دیدگاه ورامتنی در هیچ قسمت از حکایات النوبة الثالثة کشفالأسرار نقد و تفسیر مستقیم بر متن روحالأرواح دیده نمیشود.
Genette introduced the term transtextuality in order to examine the types of interdisciplinary relationships between texts. Since the mystical genre occupies a significant part of Persian literature, the transliteration of prominent mystical texts reveals the hidden and unopened angles between them. The present paper, which has been conducted by using a descriptive-analytical method, was the first step in examining the transtextual relations of 46 common anecdotes of the Third Revelation of Kashf al-Asrarand Rawh ol-Arwah from the perspective of the theory of Genette’s transtextuality. The research findings, in general, showed that, first, among the 46 anecdotes in these two books, 10 anecdotes can be divided into explicit intertextuality, 19 anecdotes into the form of non-explicit intertextuality, and 17 anecdotes in terms of implicit intertextuality. Second, the result of the quest for paratexts also indicated that there were many similarities in terms of form and meaning in the titles and the beginning and epilogue of these anecdotes. This made the authors of the present study increasingly believe in the correctness of the assumption of the adaptation of the texts from Samanids. Third, from the perspective of the architextuality relationship, the division of these two mystical books under the mystical genre was confirmed. Forth, from the metatextuality point of view, the authors of the present study did not see any direct review and interpretation of the text of the Rawh ol-Arwah in any part of the anecdotes of the Third Revelation of Kashf ol-Asrar.
خلاصه ماشینی:
همين امر نويسندگان اين پژوهش را هرچه بيشتر به درست بودن گمانۀ اقتباس ميبدي از سمعاني هدايت ميکند؛ ٣) ازنظر رابطۀ سرمتني ، تقسيم بندي اين دو کتاب عرفاني در ذيل گونۀ عرفاني تأييد مي شود؛ ٤) از ديدگاه ورامتني در هيچ قسمت از حکايات النو الثالثۀ کشف الأسرار نقد و تفسير مستقيم بر متن روح الأرواح ديده نميشود.
به همين سبب در اين مقاله کوشش خواهد شد با توجه به يافته هاي پژوهش ـ ضمن تأکيد و تصريح بر روح الأرواح به عنوان متن مرجع ميبدي و کشف الأسرار در جايگاه بيش متن ـ با بررسي انواع روابط بينامتني دو اثر، چگونگي تأثيرپذيري ميبدي از سمعاني آشکار شود.
به همين سبب در اين پژوهش بر آن شديم تا چهل و شش حکايت مشترک ١ النو الثالثۀ کشف الأسرار ميبدي و روح الأرواح سمعاني را براساس عناصر پنج گانۀ ترامتني ژرار ژنت واکاوي و تجزيه و تحليل کنيم .
١ـ١ پيشينه و روش پژوهش دربارٔە رابطۀ بينامتني ميان روح الأرواح و کشف الأسرار تاکنون پژوهشي انجام نشده است و اين پژوهش نخستين گام در اين عرصه است ؛ اما مي توان به برخي پژوهش ها اشاره کرد که به طور مستقيم يا غيرمستقيم با اين پژوهش ارتباط مييابد؛ از آن جمله مي توان به پژوهش هاي زير اشاره کرد: / / ١) اکبر نحوي در مقاله اي با عنوان «برخي از منابع فارسي کشف الأسرار در النو الثا » (١٣٧٩) به تأثيرپذيري ميبدي از برخي متون فارسي ازجمله ، سوانح العشاق و رسالۀ عينيه از احمد غزالي و روح الأرواح سمعاني اشاره مي کند.