چکیده:
با دیدگاهی تحلیلی میتوان ژرفساخت هنری زبان قرآن و خلاقیّت ذهن و زبان صوفیانه را در رویارویی با آیۀ 172 سورۀ اعراف ـ که به جریان «عهد ألست» میانجامد ـ و نیز مناقشههای تفسیری و کلامی مفسّران بررسی کرد. با این دیدگاه روشن میشود که ذهن و زبان صوفیانه در رویارویی با این آیه چه نقشی دارد و چه عواملی باعث شده است تا این آیه چنین نمودهایی داشته باشد. همچنین به این پرسش نیز پاسخ داده میشود: آیا جلوۀ این آیه در زبان صوفیانه، متناسب با حقیقت است یا از کنشگری و خلاقیّت ذهن و زبان صوفیانه در خوانش قرآن برخاسته است؟ یافتههای این پژوهش نشان میدهد که جلوۀ آیۀ 172 سورۀ اعراف در زبان صوفیانه، دستاورد ذهن کنشگر صوفی و زبان زایندۀ اوست و با حقیقت این آیه همخوانی ندارد؛ یعنی ذهن کنشگر صوفی از واژۀ «ذُرّیَّتَهُم» و «ألست»، اشتقاق مطلوب خود را به دست آورده و با استعاره، ترکیبهای «عالم ذر» و «عهد ألست» را ساخته است. این ترکیبهای استعاری نیز زمینۀ تأویل را فراهم آورده و این آیه را به مرتبهای فراتر از تمثیل رمزی رسانده است. در گسترۀ تفسیر نیز مفسّران، بدون در نظر گرفتن ارتباط محتوایی آیۀ یادشده با آیات پیشوپس آن و نیز تقدّم روایتمداری بر رجوع به آیات قرآن و ارتباط درونی آنها، ناگزیر شدهاند به جریانی مانند «عالم ذر» و «عهد ألست» قائل شوند یا سرانجام، قول به مجاز و تمثیل را بپذیرند. این پژوهش به روش توصیفی ـ تحلیلی و با تکیه بر مطالعات کتابخانهای و اسنادی تنظیم شده است. در این پژوهش، هدف آن است که روشن شود زبان صوفیانه چگونه با قابلیّت شعری و توانایی هرمنوتیکی، حقیقتهای قرآنی را به مجاز تبدیل میکند و در برخورد با این منبع میتواند کنشگر باشد. همچنین آشکار شود که چرا در گسترۀ تفسیر، عکس این قضیّه صادق است؛ به دیگر سخن، چرا ذهن صوفی در رویارویی با این آیه، کنشگر و ذهن مفسّر، کنشپذیر است؟
The confluence of the deep artistic language of the Holy Quran, mind creativity, and the Sufism language in the 172nd verse of A’araf lead to the Alast era. Also, interpretive and verbal challenges of interpreters need an analytical viewpoint to enlighten the role of Sufism mind and language in relation with the aforementioned verse, the factors caused such an interpretation, and investigating whether the interpretation in the Sufism language is in line with the truth or is just related to mind/language creativity and activity in reading the Holy Quran. In this regard, the purpose of the present study was to investigate how the Sufism language, with its poetic capability and hermeneutic ability, can turn Quranic facts into metonymies, how it can be active in encountering such a source, and why the opposite is true in the interpretive domain. The study was conducted using the descriptive-analytical method based on library/document studies. The findings showed that the interpretation of the Alast verse in the Sufism language is the result of the Sufi’s active mind and resourceful language and has nothing to do with the real meaning of that verse. Indeed, it is even in contrast with the real meaning in which the active mind of the Sufi has resulted in its own desirable meanings from the words ‘Zorrayatahom’ and ‘Alast’, and made the ‘Zor world’ and ‘Alast era’ metaphorically. Therefore, these metaphoric expressions prepared the ground for interpretations and led this verse beyond the symbolic allegory level. In the interpretation domain, interpreters were forced to confirm a stream named ‘Zor world’ and ‘Alast era’ or at least accepted it as a kind of allegory, without considering the conceptual relations in the verse 172 with its previous and next verses and neglecting the precedence of narrativity to the Holy Quran referral and their internal relations.
خلاصه ماشینی:
همچنين آشکار شود که چرا در گسترٔە تفسير، عکس اين قضيه صادق است ؛ به ديگر سخن ، چرا ذهن صوفي در رويارويي با اين آيه ، کنشگر و ذهن مفسر، کنش پذير است ؟ واژه هاي کليدي قرآن ؛ تأويل ؛ اعراف ؛ ألست ؛ عالم ذر * دانشجوي دکتري زبان و ادبيات فارسي، گروه زبان و ادبيات فارسي، دانشکدٔە ادبيات و علوم انساني دانشگاه رازي، کرمانشاه ، ايران ، saeid.
«برخي نيز برآن اند که بيشترين کاربرد تأويل مربوط به آيات متشابه است و وجه متشابه بيشترين کارکرد را در کتاب و سنت دارد» (قاسم پور، ١٣٩٢: ٣٤)؛ اما دقيق تر، ميتوان گفت مهم ترين دلايل گرايش به تأويل ، عبارت است از: • نارسايي تفسير و کنجکاوي ذهن مفسران براي فهم دقيق آياتي که متشابه و چندمعنايي است ؛ • گرايش هاي فرقه اي و سودجوييهاي سياسي و استفادٔە ابزاري از معني آيات قرآن ؛ • ابهام و چندمعنايي برخي از آيات قرآن ؛ • نداشتن توجه دقيق مفسران و عارفان به مسئلۀ ادبي بودن زبان قرآن با وجود همۀ کوشش هاي ارزشمندي که در اين زمينه انجام شده است ؛ • تأکيد قرآن بر قطعيت معناي واحد از آياتي که قابليت تأويل دارند و کوشش مفسران و صوفيان براي دستيابي به چنين معناي قطعي از قرآن ؛ • وجود بسياري از روايت هاي منسوب به پيامبر و امامان دربارٔە برخورداري آيات قرآن از دو وجه ظاهري و باطني .