چکیده:
نظریه ولایت فقیه در حوزه معرفت اسلامی، از منظرهای گوناگون قابل تبیین است. اما نظر به این که ولایت فقیه از جمله مباحثی است که اختصاص به یک حوزه خاص نداشته و در آن دانشهای کلام، فلسفه، فقه، اخلاق و عرفان همپوشانی دارد و موضوعی بین رشتهای به شمار میآید، نگاه به ولایت فقیه به عنوان یک مساله کلامی، فلسفی، فقهی یا اخلاقی و عرفانی صرف، نمیتواند ما را به تبیین جامعی از این نظریه رهنمون سازد. در پژوهش حاضر، در پاسخ به سوال از تبیین نظریه ولایت فقیه، تلاش شده تا با روش استقرایی، قیاسی و تحلیلی تبیینهای ارائهشده در مورد نظریه ولایت فقیه، در سه محور ضرورت حکومت اسلامی، ویژگیهای حاکم اسلامی و مشروعیت حکومت اسلامی، به عنوان مسائل محوری نظریه ولایت فقیه، مورد ارزیابی قرار گرفته و ظرفیت و کاستیهای آنها ترسیم گردد و ضرورت ارائه تبیین جامعی از نظریه ولایت فقیه مبتنی بر منظومه معرفت اسلامی آشکار گردد و در پرتو چنین تبیینی؛ هم جایگاه مناسب این موضوع بنیادی روشن شده و هم از اختلاف نظرها کاسته شده و زمینه تلائم بیشتر دیدگاهها فراهم خواهد شد.
من الممکن بیان نظریة ولایة الفقیه فی نطاق المعارف الإسلامیة من عدة جوانب، لکن بما أنها من المواضیع التی لا تختص بنطاق معین بحیث ترتبط مباحثها بعلوم الکلام والفلسفة والفقه والأخلاق والعرفان بصفتها موضوعا مشترکا فی هذه العلوم، لذا لا یمکن تسلیط الضوء علیها من کافة نواحیها وبیان تفاصیلها الشاملة إذا اعتبرناها مجرد موضوع کلامی أو فلسفی أو فقهی أو أخلاقی أو عرفانی.
تطرق الباحثون فی هذه المقالة إلی بیان واقع نظریة ولایة الفقیه وفق منهج بحث استقرائی (قیاسی تحلیلی)، وفی هذا السیاق دار البحث حول النظریات والآراء المطروحة بخصوصها ضمن ثلاثة محاور أساسیة، هی: ضرورة تشکیل حکومة إسلامیة، خصائص الحاکم المسلم، مشروعیة الحکومة الإسلامیة. دار البحث حول هذه المحاور التی تعد مرتکزات أساسیة فی نظریة ولایة الفقیة، حیث تم تقییمها وبیان قابلیاتها ونواقصها وضرورة طرح کافة تفاصیلها فی رحاب المنظومة المعرفیة الإسلامیة، وعلی هذا الأساس تم التأکید علی مکانتها الهامة باعتبارها أمرا أساسیا والتقلیل من الاختلافات الحاصلة بخصوصها علی ضوء تمهید أرضیة مناسبة لتوحید غالبیة وجهات النظر.
The thesis of the guardianship of the Muslim jurist in the realm of Islamic knowledge can be explained from various perspectives. However, regarding the fact that the issue of the guardianship of the Muslim jurisconsult is not peculiar to one special area and it covers some such disciplines as theology, philosophy, jurisprudence, ethics, and mysticism, it can be also taken to be an interdisciplinary subject. This view of the guardianship of the Muslim jurisconsult as merely a theological, philosophical, juridical, ethical or mystical issue cannot lead us to a comprehensive explanation of the thesis in question.
In this present research, in answering the question about the explanation of the thesis of the guardianship of the Muslim jurisconsult, an attempt has been made to evaluate the thesis in respect of three important considerations: the necessity of the Islamic government, the characteristics of the Islamic ruler, and the legitimacy of the Islamic government as some central questions in relation to the mentioned thesis drawing upon inductive-deductive method, and to illustrate its potentialities as well as shortcomings. In doing so, the necessity of giving a comprehensive explanation of the thesis of the guardianship of the Muslim jurisconsult in the system of Islamic knowledge can be made clear. In the light of such explanation, the proper status of this fundamental issue is known, the differences of opinion are reduced and the ground is paved for the viewpoints to become more and more consistent with each other.
خلاصه ماشینی:
در پژوهش حاضر، در پاسخ به سؤال از تبیین نظریه ولایت فقیه، تلاش شده تا با روش استقرایی، قیاسی و تحلیلی تبیینهای ارائهشده در مورد نظریه ولایت فقیه، در سه محور ضرورت حكومت اسلامی، ویژگیهای حاكم اسلامی و مشروعیت حكومت اسلامی، به عنوان مسائل محوری نظریه ولایت فقیه، مورد ارزیابی قرار گرفته و ظرفیت و کاستیهای آنها ترسیم گردد و ضرورت ارائه تبیین جامعی از نظریه ولایت فقیه مبتنی بر منظومه معرفت اسلامی آشکار گردد و در پرتو چنین تبیینی؛ هم جایگاه مناسب این موضوع بنیادی روشن شده و هم از اختلاف نظرها کاسته شده و زمینه تلائم بیشتر دیدگاهها فراهم خواهد شد.
ادامهیافتن دامنه این اختلافها پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بر پایی حكومت دینی و كسب تجربه عملی حكومت، با آن كه انتظار منطقی این بود که با ازبینرفتن برخی محدودیتها و بسط ید یافتن علما و فراهمشدن شرایط و زمینه سیاسی اجتماعی مناسب، شاهد تحول چشمگیری در عرصه علمی و نظری آن به موازات عرصه عملی و كاهش اختلاف نظرها و تلائم بیشتر دیدگاهها در این زمینه باشیم، بیانگر آن است كه اختلاف میان فقها در موضوع ولایت فقیه، فراتر از صرف اختلاف مبانی و میزان اعتبار و دلالت ادله و برداشت فقها از آن، یا به دلیل دور بودن از حكومت و مبسوطالیدنبودن علما و فقدان تجربه عملی حكومتداری در تاریخ تشیع بوده و آن را باید در امر دیگری جستوجو نمود كه معتقدیم این مسأله، متأثر از عدم توجه به نظریه ولایت فقیه در منظومه معرفت اسلامی و جایگاه این نظریه در این منظومه است.