چکیده:
بیشینهسازی قدرت برای زیست در ساحت بین الملل از مسائل مهم دولت اسلامی است. پژوهش پیش رو با طرح این پرسش که ظرفیت فقه سیاسی در گسترش و تعمیق مرزهای راهبردی دولت اسلامی چیست، در تلاش است با توسعه مفهوم مرز و سرحدات دولت اسلامی از خط مرزی به نقطه راهبردی انگاره مرزهای راهبردی دولت اسلامی را تاسیس و در جستوجویی فقهی، گسترش و تعمیق این مرزها را پیگیری نماید تا منافع و مصالح این دولت تامین شود. مرز، اعتباری است که با اغراض ایدئولوژیکی و استراتژیکی، انواع حوزه نفوذ دولت را به وجود میآورد. این تحقیق از لحاظ روش، توصیفی ـ تحلیلی بوده و یافتههای آن نشان میدهد مرز راهبردی بر اساس راهبرد کلان دولتها در جهت تامین منافع فراملی شکل میگیرد؛ تقابل منفعتها و مصلحتها، حضور دولت در عمق استراتژیک خود را ضروری میسازد. احکام فقه سیاسی ظرفیت متنوعی برای گسترش و تعمیق مرزهای راهبردی دارد. تالیف قلوب و شرایط حاکم در همکاریها و معاهدات دولت اسلامی، مهمترین این ظرفیتها محسوب میشود.
رفع القدرة إلی أعلا مستویاتها تعد واحدة من المسائل الهامة للدولة الإسلامیة علی صعید وجودها فی الساحة الدولیة.
البحث فی هذه المقالة یتمحور حول قابلیة الفقه السیاسی فی مجال توسیع نطاق استراتیجیة الدولة الإسلامیة وترسیخها، حیث بادر الباحثان فیها إلی بیان سعة نطاق مفهوم حدود الدولة الإسلامیة ومسألة تجاوز هذه الحدود وطرح استراتیجیة قوامها الحدود الاستراتیجیة لهذه الدولة فی رحاب البحث عن أسس فقهیة من شأنها توسیع نطاق حدودها وترسیخها بهدف تأمین مصالحها.
الحدود مفهوم یتم علی أساسه تحدید أنواع نطاق نفوذ الحکومة علی ضوء أهداف أیدیولوجیة واستراتیجیة.
اعتمد الباحثان فی تدوین المقالة علی منهج بحث وصفی تحلیلی، ودلت النتائج علی أن الحدود الاستراتیجیة تنشأ علی ضوء استراتیجیة شاملة تتبعها البلدان بغیة تأمین مصالحها الخارجیة، ومن هذا المنطلق فإن تعارض المصالح یجعل من الضروری للدولة أن تثبت وجودها فی عمق نطاقها الاستراتیجی.
أحکام الفقه السیاسی فیها قابلیات متنوعة یتم علی أساسها توسیع نطاق الحدود الاستراتیجیة وترسیخها، ومن أهمها مسألة تألیف القلوب والظروف الحاکمة علی تعاون الدولة الإسلامیة مع سائر البلدان والمعاهدات التی تبرمها مع أطراف أخری.
Maximizing the power which enables the Islamic state to exist, cooperate and interact with other nations at the international level is considered a critical issue by the Islamic state. The present research, having presented the question that ‘what capacity is there for the political jurisprudence to develop and strengthen the strategic frontiers of the Islamic state’, seeks to extend and establish the concept of frontier and territory of the Islamic state to include not only its own frontiers but also its strategic frontiers. In addition, it explores in jurisprudential resources the legal possibility of extending and strengthening these frontiers in order to guarantee the interests of this state. Frontier, as an abstraction, can help to bring into existence different sorts of the state’s spheres of influence which, in turn, enables the state to achieve its ideological and strategic ends. Drawing upon descriptive-analytic method, the findings of the research show that the strategic frontier is formed and determined in line with the states’ overall strategy in meeting their transnational interests. Conflict of interests necessitates the Islamic state to have and extend its strategic depth. Rulings in the Islamic political jurisprudence are of various capacities to extend and strengthen strategic frontiers. Such things as ‘ta’lif-e qulÙb’, i. e. uniting the hearts (for attracting people to Islam) , and the governing conditions and the treaties of the Islamic state are considered to be the most important of these capacities.
خلاصه ماشینی:
این تحقیق از لحاظ روش، توصیفی ـ تحلیلی بوده و یافتههای آن نشان میدهد مرز راهبردی بر اساس راهبرد کلان دولتها در جهت تأمین منافع فراملی شکل میگیرد؛ تقابل منفعتها و مصلحتها، حضور دولت در عمق استراتژیک خود را ضروری میسازد.
در این نوشتار تلاش شده است تا ظرفیتهای فقه سیاسی برای گسترش و تعمیق مرزهای راهبردی دولت اسلامی در سه حوزه تعاون با کفار، میثاقنامهها و تألیف قلوب به بحث گذاشته شود.
(vii) مقام معظم رهبری در تبیین زمینههای ایجاد عمق راهبردی جمهوری اسلامی در دیگر ملتها میفرماید: (viii) وفاداری به قرآن کریم، تبعیت از اسلام عزیز و تلاش برای اجرای احکام نورانی آن، ملت ایران را در چشم و دل مسلمانان عزیز و سرافراز کرده است؛ بهگونهای که جوامع اسلامی در سراسر جهان به عمق استراتژیک و عقبه مستحکم جمهوری اسلامی ایران تبدیل شدهاند و این حقیقت زیبا و واقعیت تعیینکننده، نباید به هیچ علتی خدشهدار شود (خامنهای، 22/12/1387).
میثاقنامهها و معاهدات بین المللی دولت اسلامی یکی از اقدامات مهمی است که این دولت میتواند برای بیشینهسازی قدرت و نفوذ خود در مرزهای راهبردی خود استفاده کند.
از این منظر، فقه ظرفیتی را تدوین کرده است تا دولت اسلامی با ایجاد چارچوبهایی در روابط خود، منافع فراملی خود را در مرزهای راهبردی بر اساس آنها تأمین کند، اما دسته دیگری از این اصول، مربوط به عمل خود او به عنوان یک بازیگر عرصه بین الملل است.