چکیده:
مهمترین مشخصه دهه دوم قرن بیست و یکم کاهش تدریجی قدرت نسبی ایالاتمتحده است. از دیدگاه اغلب ناظران آگاه، از آنجایی که عمده رقبای ایالاتمتحده در امور نظامی و اقتصادی در آسیا قرار دارند این جابجایی شگفتآور مترادف با بازگشت تاریخی مراکز قدرت از غرب به شرق و خاتمه چیرگی تمدن غربی بر سیاست و فرهنگ جهانی بوده و وجه تمایز آن با سایر دورههای انتقال قدرت در اروپا و بعدها انتقال قدرت از اروپا به ایالاتمتحده در سده بیستم را یادآوری میکند. با وجود اینکه بسیاری از دانشمندان پیرامون قطعیت انتقال قدرت از غرب به شرق توافق دارند اما همچنان اختلافنظرهای بسیاری بر سر معنای این انتقال و ابعاد تأثیرگذاری آن بر صلح و امنیت جهانی که در دهههای گذشته تداوم داشته، باقی است. آیا همراه با کاهش قدرت تدریجی ایالاتمتحده که مستلزم کاستن از تعهدات امنیتی آن در مناطق جهانی است، کشمشهای بینالمللی فروکش خواهد کرد و یا باید در انتظار تشدید آن دسته از اختلافات بینالمللی باشیم که تاکنون به دلیل نقشآفرینی ایالاتمتحده در مدیریت بحرانهای منطقهای مسکوت مانده بودند؟ این مقاله نتیجه میگیرد که پیش از ورود به جهان چندقطبی یا مرکب، نظام جهانی، دوران گذاری را بهسوی آشفتگی تجربه خواهد کرد و اینکه لازم است کشورهای جهان، از جمله ایران، درصدد افزایش آمادگی خود برای رویارویی با انواع تهدیدات جدید ناشی از این وضعیت برآیند. منطقه گرایی یکی از بهترین راهبردها در این رابطه خواهد بود.
The US hegemony seems to be on decay since the second decade of the twenty-first century. since most of America›s economic and military rivals, are rising from Asia, this amazing transition marks a historic re-location of power centers from the West eastward, and the end of Western civilization›s domination over global culture and politics, distinguishing this era from previous power transition processes in modern times. In spite of a general consensus among scholars about the happening of this transition, many disagreements still remain over the meaning of and the extent to which this process may affect the world›s peace and security. The main question is whether the demise of US hegemony will lead to less conflicts across the world, or will it result in re-emergence and re-activation of several international and regional disputes which had been checked over the past decades, due to the dominationof American world order? This paper concludes that before arriving into a multipolar or multiplex system, the world will go through an era of chaos and disorder. It is, therefore, necessary for all countries, including Iran, to prepare themselves for encountering with a variety of new threats rising from this situation. In this regard, regionalism would be one of the best strategies.
خلاصه ماشینی:
آيا همراه با کاهش قدرت تدريجي ايالات متحده که مستلزم کاستن از تعهدات امنيتي آن در مناطق جهاني است ، کشمش هاي بين المللي فروکش خواهد کرد و يا بايد در انتظار تشديد آن دسته از اختلافات بين المللي باشيم که تاکنون به دليل نقش آفريني ايالات متحده در مديريت بحران هاي منطقه اي مسکوت مانده بودند؟ اين مقاله نتيجه مي گيرد که پيش از ورود به جهان چندقطبي يا مرکب ، نظام جهاني ، دوران گذاري را به سوي آشفتگي تجربه خواهد کرد و اينکه لازم است کشورهاي جهان ، ازجمله ايران ، درصدد افزايش آمادگي خود براي رويارويي با انواع تهديدات جديد ناشي از اين وضعيت برآيند.
بر اساس نظريه آچاريا، مي توان نتيجه گرفت که اولا افول هژموني آمريکا امري در حال وقوع و اجتناب ناپذير است ؛ دوم ، هيچ قدرت واحد يا قدرت هاي هژمونيکي وجود ندارند که قادر به جايگزيني سريع نظم رو به افول آمريکايي در مقياس جهاني باشند؛ سوم ، جهان آينده مرکب از جهان هاي متعدد منطقه اي با بازيگران گوناگون خواهد بود؛ و دست آخر اينکه در دوره تحول از وضعيت کنوني به نظام مولتي پلکس احتمال زيادي براي بروز دوره هايي از آشفتگي و آنارشي وجود دارد، و نيز در صورت عدم شکل گيري نظامات منطقه اي يا عدم استمرار آنها همين وضع قابل تصور خواهد بود.