چکیده:
مقالۀ پیش رو بر آن است که مفهوم هایدگری فاکتیسته (فعلیت) صورت اولیة دازاین است. در وهلة اول برای فعلیت، که در حدود اندیشۀ هایدگر به فعلیت ترجمهاش میکند، سه رکن معنایی بازمیشناسد: 1. واقعیت، عینیت و انضمامیت. 2. خودیت انسانی و شخصیت فردگونه. 3. تاریخیبودن، که از خودیت متوسط الاحوالانة انسان وروزمرّگی او برمیآید. سپس برای منظور خود بر دو متن هایدگر تکیه میکند: نوشتة موسوم به گزارش به ناتوپ (اول پاییز 1922) و درسگفتار هستیشناسی (تأویل به فعلیت) (تابستان 1923). این مقاله بر اساس این دو متن بر اینهمانی فعلیت و دازاین استدلال میکند که: هایدگر برای فعلیت همان شئونی را قائل میشود که بعدا برای دازاین برمیشمارد؛ همانند ترس، روزمرگی، مرگ، همّوغم (اهتمام)، در-عالم-بودن، ارتباط زبانی با عالم، زمانمندی و اصلاً خود شأن تکوینی (اگزیستنس). هدف اصلی مقاله آن است که با اعمال روشی خاص از مطالعات متداول هایدگر که به طور افراطی بر وجود و زمان اتکا میکند، فاصله بگیرد.
The present paper aims to show that Heidegger’s concept of “facticity” is the primary form of his Dasein concept. Firstly, it explicates the three components of facticity meaning: 1. the concretion and reality; 2. the human individual characteristics; 3. the historicality which is based on the "averageness" and "everydayness" of Dasein or facticity. The textual bases of the paper are Heidegger’s writings known as Report to Natorp (the beginning of autumn 1922) and his lecture Ontology (The Hermeneutics of Facticity) (summer 1923). Based on these two texts, the paper, secondly, argues that facticity and Dasein are identical, due to their shared characteristics: anxiety, everydayness, death, care, Being-in-the-world, language, temporality, and finally existence. The paper tries to distance methodologically from the current Heidegger’s studies, which are extremely founded on Being and Time.
خلاصه ماشینی:
دازایـن در مرحله ای از زنـدگانی فکـری او (در همـین جـا خـواهیم گفـت حـدودا تـا سـال ١٩٢٣) اصطلاحی خاصی دال بر وجود انسانی نبوده و آن را به معنای وجود به طور کلی بـه کـار می برده استاین مرحلۀ پیش از دازاین یا دورة نخستین اندیشۀ هایـدگر را مـی بایـد ذیـل عنوان فلسفۀ زندگانی (حیات ) آورد، چرا کـه موضـوع اصـلی فلـسفۀ خـود را زنـدگانی و صورت های تحقق یافته و بالفعل آن قرار می دهد.
پـس هایـدگر گـزارش را بـر اسـاس دو درسـگفتار نخست اش دربارة ارسطو فراهم آورده بود، چنان که خودش هم در نامـه ای بـه یاسـپرس می نویسد که گزارش در واقع گزیده نویسی است (٤٤٢ :٢٠٠٥ ,Heidegger)؛ متنـی کـه در آن فعلیت با ارکان سه گانۀ معنایی اش (عینیت و انضمامیت ، خودیت شخـصی و شـأن تاریخی ) در قلب اندیشۀ هایدگر قرار دارد.
علاوه بر این هایدگر در وجود و زمان در پانوشـتی کـه در آن به روش خود از سال ١٩١٩ اشـاره مـی کنـد و آن را «تأویـل پدیدارشـناختی فعلیـت دازاین » (t des Daseinsnomenologie der FaktizitaHermeneutik Pha) می نامد (٩٧ :١٩٧٧ ,Heidegger)، درحقیقت تصریح می کند که فعلیت یکی از ارکـان روش اش است .