چکیده:
استاد فقيد دكتر سيّد علياكبر حسيني در يكي از شاخصترين مقاله هاي خود تحت عنوان «نشانهها و علائم بروز بحران محنت در علوم انساني معاصر: طرح ديدگاههاي اسلامي» (در سال 1373) و پيش از آن در مقاله «ملاحظاتي پيرامون روانشناسي، بهداشت رواني و روان درماني از ديدگاه اسلام» (در سال 1368) و پيشتر در سخنراني سمينار بررسي مسايل نوجوانان (درسال 1365)؛ در خصوص علوم انساني اسلامي به ديدگاهي روي ميآورد كه از آن با عنوان «نظريه تفكيكي» ياد ميكند.
ايشان در مقالة فوق پس از نشانهشناسي بحران در علوم انساني معاصر و بيان علائم چهارگانه، به طرح ديدگاههايي پيرامون علوم انساني اسلامي پرداخته و با عنوان «نظريه»،6 ديدگاه مطرح پس از انقلاب اسلامي را نامگذاري و از يكديگر جدا ميكند: نظرية انفعالي، نظرية دستگاه معيار، نظرية رشد آزاد، نظرية پيشكشي، نظرية تركيبي و نظرية تفكيكي. اين متفكر فرزانه سپس در مهمترين اثر خود يعني كتاب «تعليم و تربيت اسلامي؛ مباني، منابع و اصول»،بر فهرست قبلي، دو نظرية تاسيسي و نظرية تحليلي ـ جمعي را نيز ميافزايد.
آفت التقاط و عدم سازش و تلائم بين علوم انساني اسلامي با مباني الوهي و علوم انساني معاصر با مباني مادّيگرايانه، مهمترين نقدهاي ايشان بر ديدگاههاي ديگر بوده و در نهايت، نظرية خود را با نظرية تركيبي همسو دانسته و بر تفكيك دو مقولة «مكاتب» و «مسايل» در هريك از دانشهاي علوم انساني تاكيد ميورزد؛ در «مكاتب» سخن از تئوريها، ايسمها،شالودهها و اصول است و در «مسايل» به موضوعات و محتواي خاص هر رشته و امور متفرع از مكاتب و نظريهها توجه ميشود. بر اين اساس، علوم انساني اسلامي در حوزة مكاتب يا اصول و مباني نظري فلسفي داراي غناي فراواني است و مكتب اسلام در اين خصوص جوابگو است اما در قلمرو مسايل علوم كه سخن از عناوين، موضوعات و مباحث متفرع برآن اصول خواهد بود (كه بايستي با آن مباني بنيادين، رابطهاي ارگانيك نيز داشته باشند)، كاري جدّي صورت نگرفته است. از اين رو چنانچه واجدِ مكاتب علوم انساني اسلامي هستيم اما فاقدِ مسايل خاص علوم انساني اسلامي نيز ميباشيم.
بدين ترتيب در اين مقاله پس از تبيين نظريةاستاد حسيني و تحليل تفاوتهاي آن با ديدگاههاي مشابه، براساس تقسيمبندي 9 گانه ديدگاهها در مقالة «علوم انساني اسلامي؛ مبناي تحقّق وحدت فرهنگي» (اثر نويسنده در سال 1375)، ضمن طرح مهمترين امتيازات نظرية ايشان به پارهاي پرسشها در اين خصوص اشاره ميشود.
اگر فهم اصل صورت مسألة علوم انساني اسلامي(1) و تقسيمبندي ديدگاههاي مطرح (2)و قايل شدن به تفاوت ماهوي بين علوم انساني اسلامي و علوم انساني معاصر و صوري دانستن مشابهتها (3) و ارائه راهحلي براي دوري از التقاط فكري (4) را، از جملة امتيازات نظرية استاد فرزانه به حساب آوريم، اما ابهاماتي نيز وجود دارد كه لازم است شاگردان و علاقهمندان به مكتب تربيتي وي پيرامون آنها چارهجويي كنند:
1- مهمترين محور تمايز دو مقوله مكاتب و مسايل در علوم انساني چيست؟
2- آيا ساختار سازندة دانش علوم انساني صرفاً به همين دو مقوله تفكيك ميشوند؟
3- نقش روش تحقيق و متدولوژي علوم در اين تقسيمبندي چيست؟
4- چگونه ميتوان از مباني كلّي (نظري) اسلامي به عنوان مكاتب در ساختار علوم انساني استفاده كرد؟ آيا هر اصل و مبناي كلّيِ برخاسته از اسلام، ميتواند نقش اصول و مباني در قلمرو دانشهاي متفاوت و متكثّر علومانساني را ايفاء كند؟
5- با اين وجود، چگونه ميتوان تضمين كرد در اين شيوه، مسايل بدست آمده، مسايل متعلّق به علوم انساني اسلامي باشند؟
اين مقاله با يادبود پيشتازي آن استاد فقيد در حوزة تعليم و تربيت اسلامي ايران و نوآوريهاي فكري وي پايان ميپذيرد.