چکیده:
فلسفه اجتماعی، بینش هستیشناسانه و چیستیشناسانه و نظریهپردازیهای فلسفی درباره جوامع و چگونگی نظامبخشی به زندگی اجتماعی است؛ بهگونهای که فیلسوف اجتماعی، با پیریزی شالودههای حقیقی و تأملات فلسفی پیرامون جامعه و اجتماع، بهنوعی تعقل و فهم اجتماعی دقیق برسد. در این مقاله کوشش شده تا چشماندازی از یک فلسفه اجتماعی بازتولید شده از قرآن، که مسائلی از قبیل نوع ترکیب جامعه، بررسی و اصالت هویت جامعه، منشأ پدیداری آن و فلسفه تقسیمبندی جوامع را در بر میگیرد، بازنمایی شود. چرا که اینها از مباحث جدی در فلسفه اجتماعی است و تعیینکننده بسیاری از مباحث دیگر اجتماعی و تبیینکننده کل نظام هستی است؛ نظامی که در آن، همکنشیِ میان تمام ابعاد زندگی بهویژه ساحتهای فردی و ساختاری، در فرایندی غایتگرایانه وجود دارد و هسته اصلی آن را منطق توحیدی، معنویت، فطرت و عقلانیت وحیانی شکل میدهد.
خلاصه ماشینی:
(صليبا، ١٣٧٠: ١٥٢) واژه جامعه در لغت عربي قديم صرفا کاربردي لغوي داشته و در آيات زيادي از قرآن نيز اين اســتعمال لغوي را ميتوان ديد (سوره نساء، آيه ٢٣؛ سوره اعراف ، آيه ٤٨؛ سوره يونس ، آيه ٧١؛ ســوره کهف ، آيات ٦١ و ٩٩؛ سوره شعرا، آيه ٦١؛ سوره قصص ، آيه ٧٨؛ ســوره تغابن ، آيه ٩؛ سوره مرسلات ، آيه ٣٨) که به معناي اصطلاحي و رايج فعلي آن در مباحــث اجتماعي، چنــدان ارتباطي ندارد (حکيم ، ٢٠٠٨: ٢٢)؛ اما با توجه به تعاريف و ويژگيهايي که براي جامعه شــمرده ميشود، ساخت ها و واژگان اجتماعي ديگري را که زير مجموعه اين مفهوم هستند و ناظر به جمع و گروه است در آيات متعددي باز مييابيم که دلالت بر وجود، ويژگيها و ســنت هاي موجود آن دارد، مانند امت ، قوم ، اناس ، ناس ، قرن ، شعب و قبائل ، رهط ، اهل ، فئه ، حزب ، طايفه ، معشر، قريه و...
نگاه به فرآيند تاريخ نشــان ميدهد که انســان همواره به حال اجتماع زندگي کرده است و اهميت اين موضوع به قدري است که حتي تصور خارج از اجتماع زيستن نيز براي او تصوري دشــوار بوده ، بدين جهت است که برخي عالمان اجتماعي قائل به تقدم جامعه بر فرد شــده اند و زندگي را محصول فعاليت هاي متقابل افراد جامعه دانسته اند (کينگ ، ١٣٥٥: ٢٧-٢٦)؛ از طــرف ديگــر اهميت علايق و اراده هاي فردي و تأثيرات زياد فرد بر محيط و افراد پيرامون خود موجب شــده برخي وجود مســتقل جامعه از افراد را منکر و قائل به تقدم فرد بر جامعه و يا انکار وجود جامعه شوند و وجود عيني و جبر و ضرورت ها و قانونمندي خاص فراتر از قوانين حاکم بر روابط افراد را رد کنند.