چکیده:
لوئیس کرول در مقاله "لاکپشت به آشیل چه گفت؟ " نشان داد اضافه کردن قواعد منطق به صورت گزاره سبب ایجاد تسلسلی در استنتاج قیاسی میشود که حصول نتیجه را غیرممکن میسازد. یکی از راهحلهایی که برای این معما پیشنهاد شده استعدادی دانستن دانش منطق است؛ استعدادهای منطقی، تواناییهایی هستند که در صورت بروز شرایط مناسب، عمل مشخصی را در پی دارند. در این دیدگاه، فردی که منطق میداند، در هنگام مواجه با یک استدلال، دست به عمل میزند و استعداد خود را ظاهر میسازد و نتیجهگیری میکند. برای دفاع از این دیدگاه، گاهی منطق به مثابه بخشی از زبان جهانی، یا به مانند زبان اندیشه معرفی میشود و همانطور که زبان مجموعهای از تواناییها و استعدادها برای صحبت کردن است، منطق نیز توانایی برای استنتاج معرفی میشود. اما در این مقاله نشان میدهیم منطق بخشی از زبان جهانی نیست، زیرا منطقهای متعدد و بیشماری وجود دارند، در حالیکه گرامر جهانی یکتا است. بعلاوه دیدگاه استعدادی به منطق، اگرچه میتواند از تسلسل کرول جلوگیری کند، اما از توضیح برخی از ویژگیهای ابتدایی منطق، مانند پیشینی بودن، ناتوان است. استعدادهای ذهنی نه پیشینی هستند و نه پسینی؛ در حالیکه منطق نمونه اعلی برای دانش پیشینی است. همچنین میتوانیم عمل به منطق را نه به کمک استعدادها، بلکه به واسطه دلیل و انگیزهای که منطق برای عمل در اختیار ما قرار میدهد توجیه کنیم. بنابراین به دلیل نقصهای برطرف نشده و مهم دیدگاه استعدادی، بعلاوه وجود راهحلهای بهتر برای معمای کرول، دیدگاه استعدادی ناکافی به نظر میرسد.
In his famous article “What the Tortoise Said to Achilles”, Carroll explained how adding logical rules as propositions to an argument causes an infinite regress in the inference and makes the conclusion far from reach. As a solution, some logicians propose to consider logic as dispositional knowledge. Logical dispositions are potentialities that in presence of certain situations manifest as certain actions. An agent, who is familiar with logic, when facing an argument, reveals their ability and deduce. In defending the dispositional approach, some consider logic as a part of a universal language or as the language of thought; in this way knowing logic like knowing a language is considered as having some dispositions. In this paper, we show logic is not part of the universal language, since we could have several and different logics. Although the dispositional approach could prevent Carroll’s regress, it cannot explain some basic features of logic such as its apriority. Dispositions are neither a priori nor a posteriori, but logic is always considered as an archetype of apriority. Also, we can explain actions in accordance with logical rules as actions that are motivated by propositional knowledge we have; logic provides reason to act logically. Therefore, in presence of better explanations for the propositional approach and some disadvantages of the dispositional approach, the latter seems unsatisfactory.
خلاصه ماشینی:
Boghossian) بوقوسیان در نقل قول بیان شده و همچنین نوشته های دیگـر قصـد دارد نشـان دهـد کـه نحوه مواجهه و دانش ما به قاعده های منطقی، از قبیـل وضـع مقـدم ، مـیتوانـد بـه دو نحـو متفاوت باشد: یک حالت اینکه دانستن وضع مقدم ، توانایی و استعداد بـرای اسـتنتاج کـردن مطابق با آن قاعده است ، و حالت دوم اینکه دانستن چنین قاعده ای به معنای داشـتن بـاوری روشن درباره حقیقت منطقی خاصی باشد.
میتـوانیم نـوع اول مواجهـه بـا قواعـد منطقـی را دانـش اسـتعدادی بنـامیم و آن را چنـین تعریف کنیم : دانش استعدادی به وضع مقدم دانشی است که شامل هیچ باوری دربـاره ایـن قاعـده یـا حقیقت منطقی که این قاعده بیان میکند نیست ، بلکه توانایی و ظرفیتی برای عمل است .
١. ٤ بازنویسی استدلال علیه گزاره ایبودن دانش منطق آنچه در بالا درباره معمای کرول و استفاده از آن علیه گزاره ای بودن دانش منطـق گفتـه شـد را می توان به شکل زیر صورت بندی کرد: مقدمه اول : دانستن قواعـد منطقـی ماننـد قاعـده وضـع مقـدم دانشـی اسـت کـه مـا را قادر میسازد از مقدمات به نتیجه منتقـل شـویم (حتـی اگـر ایـن همـه محتـوای دانـش بـه قاعده نباشد اما بخش مهمی از آن ، توانایی نتیجه گیری است ).
دلیل دیگری که دانش منطق را استعدادی نشان مـیدهـد ایـن اسـت کـه لزومـی نـدارد استعدادها را در قالب گزاره نشان دهیم ؛ یعنی اگر کسی استعدادی برای عملی داشته باشـد و مطابق آن عمل کند، لزومی ندارد ابتـدا آن توانـایی بـرای عمـل را بـه صـورت یـک گـزاره بیان کند و سپس دست به عمل بزند.